image image
 
amirkhiz

 

گفتی: هنوز شهر، تماشاييست
و گرته های روشن تاريخ را هنوز
شلّيک می کنند
از کوچه های خاکی تبريز

گفتی: هنوز شهر، تماشاييست
وَ می وزد
در خواب های دَرهم و آشفته ی شبش
صبح هزار واقعهْ بيداری
سرريز

٭

گفتی:
چندين هزار بالْ بالْ که پَرپَر شد.
امّا هنوز
اين آشيانه ها، سر اين شاخه ها ـ ببين ـ :
چندين هزار دفعه کبوتر به زير پر دارند!

گفتی: بگو!
چندين هزار شاخه ـ بگو ! ـ
چندين هزار بار، کبوتر دارند؟

٭

گقتی: هنوز شهر تماشاييست
و گرته های روشن تاريخ را هنوز
شلّيک می کنند
از کوچه های خاکی تبريز

ديدم هنوز رهگذری می رفت
از سنگری به سنگر ديگر
در گرد و خاک خاطره های
اميرخيز!


۱۴ مرداد ۱۳۸۷
بازنويس شعری به جا مانده از ۱۳۶۵ هجری شمسی
و شايد از ۱۳۲۴ هجری قمری

 
image image