این اما، فقط یک سوی قضیه است.
ــــــــــــــ
قضیه، سوی و سویه ی های دیگری هم دارد که بسی فراتر از روحانیت و دغدغه
های آن هستند و به مقولات مهم تری بر می گردند.
در یک جامعه ی در حال گذار، مناسبات و معادلاتی که زندگی روزمره ی
جامعه را تشکیل می دهند، دچار گسست های اجتناب ناپذیر می شوند:
ـ چه در آنچه حول محور اقتصاد و تولید و توزیع
قرار دار (که بنا به ماهیت گذار، باید گفت قرار داشت یا در حال قرار
گرفتن است).
ـ چه فرهنگی که برخاسته یا تأثیر گرفته از
مناسبات و معادلات جدید است، و تضاد ها و تناقض ها و ناهمسازی های چند
وجهی یی میان آن و فرهنگ درونی
شده ی جامعه وجود دارد.
ـ چه مجموعه ی ارزش ها و نظام (و نظام های) ارزشی.
ـ چه تنظیم روابط درونی اجزا ی جامعه، به شمول
افراد و نهاد ها و ارگان ها، با یکدیگر.
ـ چه شکل و محتوای قدرت سیاسی، و نوع رابطه ی
مردم با این قدرت، و این قدرت با مردم، که در مجموع، حیات سیاسی جامعه
را تشکیل می دهد.
و سوی و سویه هایی که عمدتاً در دل همین سوی و
سویه های کلی طبقه بندی می شوند.
همه ی این عامل ها، آماده ی ترکیب با یکدیگر و رسیدن به یک ترکیب جدید،
مستعد تأثیر پذیری از یک عامل کاتالیز ـ کاتالیزور ـ هستند.
نباید نقشی بیش از اندازه ی واقعی برای روحانیت سیاسی قائل بود، و این
عامل های تعیین کننده را در عاملی خلاصه کرد که خودش هم تأثیر پذیر از
همین عامل ها بوده است و کنش و واکنش هایش را همین عامل ها تعیین کرده
اند.