image image
 
انقلاب یا رفرم؟ گذار از قلمرو ایده به قلمرو عینیت Mohammad Ali Esfahani   محمد علی اصفهانی
 
محمد علی اصفهانی
 
   

۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

 
مبازه ی سیاسی، پدیده ی زنده یی است تابع قوانین عام همه ی پدیده های زنده ی دیگر، به علاوه ی قوانین خاص خود، و به علاوه ی قوانین اخص خود.
این پدیده ی زنده، از آنجا که موضوعش پدیده ی زنده ی دیگری به نام انسان است، قوانین خاصش قوانین حاکم بر نوعی از حیات، یعنی حیات انسانی است، و قوانین خاص ترش قوانین حاکم بر نوعی ـ یعنی بخشی ـ از حیات انسانی که اصطلاحاً سیاست نامیده می شود.

در هر موجود زنده ـ از جمله انسان ـ علاوه بر بازتولید و تکثیر و رشد و دفاع و قوانینی از این دست، قانون دیگری هم، که به تعبیری در دل همان قوانین جا می گیرد، حاکم است به اسمِ یا به مسمای «قانون انطباق».
انطباق، در موجودات زنده ی دیگر، تبعیت از طبیعت است و هماهنگ کردن خود با آن. در انسان اما، انطباق، طغیان بر طبیعت و شرایط تحمیل شده است و هماهنگ کردن طبیعت و شرایط با خود.
انطباق اول را می توان انطباق «پاسیو» یا فعل پذیر نامید؛ و انطباق دوم را انطباق «آکتیو» یا فعال.

ــــــــــــــــــــ

مبارزه ی باید گفت فراگیر شده ی مردم میهن ما، اگر زنده است ـ که هست ـ به دلیل حیات انسانی اش، و به دلیل حیات اجتماعی اش، و به دلیل حیات تاریخی اش، فقط وقتی می تواند رو به فردا داشته باشد که انطباق دوم، یعنی انطباق فعال را برگزیده باشد.
این انطباق:
ـ تسلیم شدن به واقعیت های موجود، و منطبق کردن خود با آن ها نیست.
این انطباق:
ـ انکار کردن اراده گرایانه ی واقعیت داشتن واقعیت های موجود هم نیست.
این انطباق:
ـ شناختن واقعیت های موجود، و پذیرش واقعیت داشتن آن هاست، به منظور تغییر دادنشان به نفع واقعیت های هنوز ناموجود:
واقعیتی را در ترکیب با واقعیتی دیگر، به نفع واقعیتی دیگر تر که هنوز از قلمرو ایده وارد قلمرو عینیت نشده است تغییر دادن.
در قلمرو واقعیت جدید اما، همچنان واقعیت هایی در انتظارند تا با ترکیب واقعیت جدید با واقعیتی دیگر تر، واقعیتی دیگر تر از دیگر تر را که باید به قلمرو عینیت وارد شود، در قلمرو ایده شکل دهند.

ــــــــــــــــــــ

هر حرکتی ـ از ساده ترین تا پیچیده ترین حرکت ـ در ادامه ی خود، از نقطه یی به نقطه ی دیگر می رسد. اما هیچ تضمینی برای باز نایستادنش در یکی از این نقاط وجود ندارد.
و نیز برای به هرز نرفتنش.

سرانجامِ هر حرکت مکانیکی، هر حرکت فیزیکی، و حتی بسیاری از حرکت های ارگانیک زنده، معمولاً پیشاپیش، مشخص و یا قابل پیش بینی است.
اما حرکت دیگری وجود دارد که حکایتش از حکایت این حرکت ها جداست:
ـ حرکت شکل گیری ماهیت انسان.
انسان، چه در معنای فردی، چه در معنای نوعی، چه در معنای انفرادی، چه در معنای اجتماعی، و چه در معنای تاریخی.

تکه سنگی که از سر کوهی سقوط می کند، سرانجامِ حرکتش معلوم است. سکون در جایی در همان حوالی یا دور تر.
دانه یی که از دل خاکی می روید، سرانجامِ حرکتش معلوم است. در صورت مساعد بودن همه چیز، تبدیل به درختی شدن که خود، دانه ی درختی مشابه اوست؛ و تولید دانه یی کردن که حرکت او را از نو از سر می گیرد.
گوساله یی که به دنیا می آید، اگر از گزند حوادث مصون بماند، تبدیل به گاوی خواهد شد نر یا ماده.

و چوب و تخته یی که طرح تهیه ی مثلاً یک تخته سیاه یا یک میز و یک صندلی از آن، در ذهن نجاری ریخته می شود، «ایده» یی است هنوز «تعین» نیافته، از واقعیتی فعلاُ ناموجود و بعداً موجود.

انسان، چنین نیست اما.
یعنی چنین هست و چنین نیست.
چنین هست، در آنجایی که به «وجود» او بر می گردد.
و چنین نیست، در آنجایی که به «ماهیت» او و شکل گیری این ماهیت بر می گردد.

آنچه در مورد انسان، صدق می کند، اولویت وجود است بر ماهیت. چه در خودش، و چه در هر حرکتی که به طور خاص، از ویژگی های نوعی انسان است و منحصر به نوع او.
«ماهیت»، محصول پروسه یی است «بارز شونده» در دیگران؛ و محصول پروسه یی است «شکل گیرنده» در انسان.

ــــــــــــــــــــ

جنبش جاری، از رفرم گرایی شروع شد و به انقلاب گرایی رسید، و این اصل ساده را برای چندین و چندمین بار، به محک تجربه آزمود که:
ـ رفرم گرایی، در شرایطی، می تواند در خدمت انقلاب قرار گیرد؛ و نه انقلاب و نه رفرم، به تنهایی و به صورت مطلق، «خوب» یا «بد» نیستند، و سود و زیان یا ضرورت و عدم ضرورت یکدیگر را، الزاماً، نفی یا اثبات نمی کنند.

گفته می شود که این «رژیم»، «ظرفیت» رفرم ندارد.
اما درست تر، این است که بگوییم که این «حاکمیت»، با رفرم، «متلاشی» می شود.
و میان آن گفته و این گفته، تفاوتی است میانِ:
ـ «رژیم» با «حاکمیت»؛
ـ و «ظرفیت نداشتن» با «متلاشی شدن».

یک:‌
از مرگ خمینی به بعد، «حاکمیت» در ایران، مجموعه یی است مغشوش که در بسیاری از موارد، آنچه در آن، سرنوشت موقت هر «موضوع» را رقم می زند، نه اراده ی منسجم و سنجیده و واحد یک «رژیم»، بلکه ـ به تناسبِ هر مقطع و هر موضوع ـ برآیند هردم متغیر نیرو هایی است که در حال کشاکش دائمی بایکدیگرند.

دو:
«ظرفیت نداشتن»، بیان «ایستایی» است؛ ولی «متلاشی شدن» بیان حرکت است. حرکت به سمت تلاشی.
در بیان اول، از اساس، خواست «رفرم» نفی می شود؛ و در بیان دوم، هرگونه خواست رفرم، به عنوان کمکی بالفعل به متلاشی شدن، و کمکی بالقوه به متلاشی کردن، مورد تأیید قرار می گیرد.

حاکمیتی که با رفرم، متلاشی می شود، در برابر خواست رفرم، ایستادگی می کند. و چون در برابر خواست رفرم، ایستادگی می کند، در بستگی و انسداد فضای درون خویش، به هنگام شکوفایی فضای بیرون خویش، از هم فرو خواهد پاشید!

ــــــــــــــــــــ

ایرانِ امروز، در مرحله ی انقلاب قرار دارد، نه در مرحله ی رفرم. اما ورود به این مرحله را، اگر انکار کردن اراده گرایانه ی واقعیت داشتن واقعیت های موجود را از محاسبه خارج کنیم، مدیون مرحله و مرحله های پیشین هستیم.

یعنی:
همراهی مشروط و حساب شده و به دور از توهم، و یا نامشروط و حساب نشده و آلوده ی توهم، با آنچه اصطلاحاً «اصلاحات» خوانده شده است، در پیوستگی تمامی مراحل مبارزه، و در ادامه ی طبیعی مسیر، و در شرایط تازه یی که خود، تا حدود زیادی برآمده از شرایط پیشین و آن رفرم گرایی در حاکمیتی که با رفرم متلاشی می شود است، به مطالبه ی سرنگونی رسیده است.

و یعنی:
انقلاب، در این پیوستگی و این ادامه و این شرایط تازه است که از قلمرو ایده، امکان ورود به قلمرو عینیت را یافته است!

۶ اردیبهشت ۱۳۹۹

٭ در بخش هایی از این مقاله، از بخش های به روز شده یی از چند مقاله ی نوشته شده به همین قلم در سال های دور و نزدیک گذشته استفاده شده است.

 
image image