صفحه ی اول
 
fl

بخش های ديگر
 

آیا اجازه هست که حالا کمی هم در بارهٔ ایران خودمان بگوییم و بنویسیم؟

محمد علی اصفهانی

cartoon

 

۲۳ اسفند ۱۴۰۰

عراق صدام حسین، در شهریور ۱۳۵۹ به خاک ایران حمله کرد. پیش از آن، از خیلی پیش از آن، ج.ا و رهبر آن که هنوز نفوذ کلام بسیار زیادی در منطقهٔ خاورمیانه داشت، بی‌وقفه و یکریز، نه فقط مردم و عشایر و قبایل عراق، بلکه ارتش عراق را رسماً و علناً به سرنگون کردن حکومت صدام فرا می خواندند، و بی تردید عزم راسخ به گسترش قلمرو ج.ا به عراق، و استقرار یک حکومتِ دست‌نشانده در آن کشور، و بعد هم در دیگر کشور های منطقه داشتند.
آیا این، تجاوز صدام به ایران را مشروع می کرد؟

می نویسند و می گویند ـ و راست هم می نویسند و می گویند ـ که آمریکا و اروپای ناتو، مصمم بودند و هستند که از طریق اوکراین، روسیه را به خاک سیاه بنشانند.
می نویسند و می گویند ـ و راست هم می نویسند و می گویند ـ که جانیان حرفه یی بومی و جمع آمده از کشور های دیگر، یک ارتش فاشیستی و نازیستی و آمادهٔ انجام هر نوع جنایتی را در اوکراین برپا کرده اند که ظاهراً در نیرو های دفاعی این کشور، به نوعی، ادغام شده است و دست باز دارد.
کم و بیش، تا اندازه یی مثل سپاه پاسداران و بسیج خودمان.

اما آیا این، تجاوز نظامی فراگیر روسیهٔ پوتین را به کشور همسایهٔ خود توجیه می کند؟ و آیا دفاع مردم اوکراین از استقلال جغرافیایی کشور خود چیز عجیبی است و مذموم است؟

دفاع مردم ایران برای بازپس راندن ارتش اشعالگر صدام از خرمشهر و جنوب ایران را می توان آیا محکوم کرد؟ و یا آن را نستود؟

ــــــــــــــــــــ

جهانِ جدید هم مثل جهانِ قدیم، یک جنگل تنازع بقاست. با این تفاوت که شیر و ببر و پلنگ و گرگ آن، توافق کرده اند که مستقیماً و بی واسطه به جان یکدیگر نیافتند و به حوزهٔ استحفاظی خود بسنده کنند.
در این میان البته می توان در قلمرو یا قلمرو های مشترکِ تعیین شده و مورد نظر، بر این توافق، تبصره هایی افزود.
آنچه دولت های راست و چپ اسراییل با سرزمین فلسطین و مردمان آن می کنند، یکی از موارد مشمول این تبصره ها در منطقهٔ ماست.

افغانستان و عراق و سوریه و لبنان (و ایران) هم که جزء قلمرو یا قلمرو های مشترک به حساب می آیند.

اگر بخواهیم با تعریف کلاسیکِ «امپریالیسم» و آن کلام معروفِ «بالاترین مرحلهٔ سرمایه داری»، و یا با تعاریف دقیق تر و امروزی شده، از امپریالیسم سخن بگوییم، باید همچون زمان «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» ـ که یک کلمه هم در آن نام، بر سر جای خود قرار نداشت‌ ـ وارد بحث های بی پایان و منازعات کلامی و غیر کلامی سه جهانی و دو جهانی و غیره و غیره شویم.
اما اگر تعریف کلاسیک‌تر از کلاسیک امپریالیسم را که چیزی است معادل مثلاً «امپراتوریسم» در نظر بگیریم، راحت تر می توانیم از جنگ امپریالیستی میان روسیهٔ پوتین و آمریکا و اروپای ناتو، بر سر اوکراین ـ که نه اولین و نه آخرین قربانی است ـ سخن بگوییم.

ــــــــــــــــــــ

در جریان جنبش سبز، و برخاستن مسالمت آمیز مردم ایران برای احقاق ابتدایی ترین حقوق خود، بار ها در نوشته های بعضی از نویسندگان و تئوری پردازان چپِ داخل گیومه یا بیرون گیومه، در سراسر دنیا، می دیدم که با به کارگیری اصطلاحاتی از قبیل «انقلاب رنگی» و «انقلاب مخملی»، و با قیاس های مع الفارق، عملاً در کنار سرکوبگران می ایستادند.

جنبش سبز، بدون شک یک جنبش مستقل مردمی بود و هیچ وصله یی بر آن نمی چسبید، اما رفتار های پاره یی از مبلغانِ دروغین و کلّاش و هفت خط آن در رسانه های مسلط فارسی زبان خارج از کشور، و تعداد اندکی شعار عکس العملی، در شکل گیری آن نگاه نادرست، بی تأثیر نبود.

به طور کلی، استفاده با بار منفی از اصطلاحاتی از قبیل «انقلاب رنگی» و «انقلاب مخملی»، با همهٔ حسن نیت احتمالی یا قطعی، معمولاً به توجیه رفتار های سرکوبگرانهٔ دیکتاتوری های عریان می انجامد.

اگر بخواهیم دقیق تر به «دموکراسی» نگاه کنیم، در مجموعهٔ مناسبات حاکم بر جهانِ امروز، می توانیم «دموکراسی» را هم نوع غیر عریان «دیکتاتوری» بدانیم.
اما حاصل، چه خواهد بود؟ نفی و تخطئهٔ دموکراسی، و در نتیجه، تأیید دیکتاتوری عریان، یا بی تفاوتی در برابر آن، و یا با یک کاسه کردن همه چیز ـ عملاً ـ انفعال را برگزیدن.

بله؛ آنچه در اوکرین منجر به روی کار آمدن دولت های فعلی شد، رنگی یا غیر رنگی، مخملی یا غیر مخملی، بخشی از مقابلهٔ دو قطب امپریالیستی (با همان تعریف آزاد تر و کلاسیک تری که معادل مثلاً «امپراتوریسم» است) بود و هست. خب حالا چه؟ حالا چه نتیجه یی می خواهیم بگیریم؟ تأیید تلاش روسیهٔ پوتین برای جایگزین کردن دولت کنونی اوکراین با یک دولت تحت انقیاد روسیه، و حتی ضمیمهٔ خاک روسیه کردن اوکراین؟

ــــــــــــــــــــ

پوتین از اوباش مسلح خاورمیانه و چچن و شاید هم فردا ایران استفاده می کند، و آمریکا و ناتو هم از داوطلبان جنگ مقدس یک کم صلیبی، یک کم ناسیونالیستی، یک کم نئونازیستی و نئوفاشیستی، یک کم نژادی، و یک کم هم شاید در مواردی آدم حسابی یی در سراسر جهان.
نتیجه چه خواهد شد؟
ـ رشد افراط گرایی، و افراط گرایی در مبارزه با افراط گرایی.
ـ قرار گرفتن مردم کشور مورد تجاوز نظامی، پشت سر همان حکومتی که پوتین می خواهد سر به تنش نباشد.
ـ تقویت تمایل به پیوستن به ناتو به منظور در امان ماندن از تجاوز های آیندهٔ روسیه، در مردمان کوچه و بازار اوکراین، و کشور های دیگر آن منطقه.
ـ مخدوش شدن مرز های میان دفاع از میهن با ناسیونالیسم، و با ناسیونالیسم به هر قیمت.
ـ قدرتمند تر شدن ارتش موازی یا مثلاً ادغام شدهٔ جانیان نئونازیست و نئوفاشیست قدرتمند، درون اوکراین.
ـ نهادینه شدن کینه و نفرت از روسیه در مردمان میهنِ مورد تجاوز و تاخت و تاز روسیه قرار گرفته.
ـ‌ و همینطور بشمار یکی یکی و دوتا دوتا تا آخر.

کجای این ها سود است برای روسیه اگر کلاً خاک اوکراین را برای همیشه ضمیمهٔ خود نکند؟
حالا که چنین است، چه طور است که بعضی از دوستان، گامی به جلو‌تر بردارند و از ضمیمه شدن اوکراین به روسیه، یعنی بازگشت آن به مام میهن دفاع کنند.
بد فکری نیست ها این فکر.
لطفاً در باره اش مطالعه شود.

ــــــــــــــــــ

اما خودمانیم؛ باید به درایت «جو خواب آلود» ترامپ یا همان جو بایدن چُرتی خودمان آفرین گفت که ظرف یک سالِ ناقابل، با تحویل دادن افغانستان به طالبان، کل «خاورمیانهٔ بزرگ» را چنان متلاطم کرد که صدایش فردا صبح در خواهد آمد، و با تحریک حساب شدهٔ دیکتاتور روسیه، کل غرب و اروپا و اوراسیا و اصلاً کل جهان را که صدایش همین الآن در امده است و در تر هم خواهد آمد.
می گویم «درایت»، شوخی نمی کنم، و کاملاً جدی می گویم.
در منطق امپریالیسم البته.
ترامپ، عرضهٔ این کار ها را نداشت، و اصلاً به دلیل «ضد سیستم» بودن نسبی، فکرش زیاد به این طرف ها نمی رفت.

شخصاً هر قدر فکر می کنم، می بینم که «چپ» ها باید بیشتر از «غیر چپ» ها از پوتین نفرت داشته باشند. چرا که این کلان دزد کلان مافیایی، کوچک ترین ارتباطی به آرمان های عدالت طلبانهٔ آن ها ندارد که سهل است، کشوری را که زمانی به تعبیر بعضی از آن ها «مادر سوسیالیسم» بود به همین روزی انداخته است که می بینیم.
راست ها هم که تکلیفشان روشن است!

این وسط ولی دلم بیشتر به حال ج.ا می سوزد که مجبور است از یک طرف هر حرف زور و هر تجاوزِ علی الحساب هنوز در قسمت بالاتنه را از روسیه و چین بپذیرد و ظرف روغن بنفشه را هم دو دستی برای بعدتر نگاه دارد، و از طرف دیگر رویش نمی شود که با شیطان بزرگ وارد معاملهٔ آشکار شود.
شیطان کوچک هم که هر روز و هر شب دارد ترتیبش را در سوریه (با حمایت بی چون و چرای پوتین) و در خود ایران می دهد و مسأله چون ناموسی است نمی شود زیاد سر و صدایش را در آورْد.

کسانی هم که می گویند که الآن بهترین فرصت برای گردش به غرب است، یا ماهیت ج.ا و ناتوانی های ذاتی آن را نمی شناسند، و یا معتقدند که کار غرب، کمتر درد و خونریزی دارد.

اجرای سیاست موازنهٔ منفی، فقط از یک حاکمیت یکدست ملی متکی بر توده ها بر می آید. آن هم نه به آسانی.

ـــــــــــــــــــــ

قانون جاذبه و دافعه، اولاً قانون خوبی است، و ثانیاً خوب یا بد، گریزی از آن نیست. اما بعضی وقت ها منجر به تراژدی، و بعضی وقت ها منجر به کمدی، و بعضی وقت ها منجر به کمدی ـ درام هم می شود.
مثل مورد بخش بسیار بزرگ جوان ها یا کمتر جوان های کشور خودمان. نسل ما که در حال انقراض است و چندان عددی به حساب نمی آییم.

هر کسی که ج.ا با او دوست است یا تظاهر به دوستی با او می کند را دشمن، و هر کسی که ج.ا با او دشمن است یا تظاهر به دشمنی با او می کند را دوست خود پنداشتن، یکی از همین تراژدی ها، یا کمدی ها یا کمدی ـ درام هاست.

طرف می گوید بگذارید بروم در اوکراین علیه روسیه و به نفع دولت محبوب و مردمی ولودیمیر زلنسکی (آن یکی ولادیمیر است و این یکی برای آن که مثل آن یکی نباشد ولودیمیر متولد شده است) بجنگم.
گناه دارد. می ترسم روسیه را نابود کنی. فعلاً در همین کشور خودت بجنگ، تا بعد ببینیم چه می شود.
همّ و غمّش شده است اوکراین.
و انصافاً رسانه های فارسی زبان مسلط و غیر مسلط‌ ـ به شمول بعضی سایت های اپوزیسیون مردمی ـ در دامن زدن به این فراموشی موقتِ مبارزه با ج.ا، و این همه جنایات شبانه روزی ج.ا را در پرتو نورافکن های جهت‌گیری شده به آن طرف دنیا کمرنگ کردن، سنگ تمام یا سنگ نیمه تمام گذاشته اند.
قطعاً سرنوشت این جنگ، به خصوص به دلیل همجواری روسیه با ایران، برای میهن ما اهمیت کمی ندارد. اهمیتی البته نه به اندازهٔ اهمیت آنچه بر افغانستان گذشته است و در افغانستان می گذرد و ظاهراً کمترین توجه را به آن داشته ایم و داریم.

اما سرنوشت دیگری هست که بیشتر از همهٔ این ها برای ما مهم است.
اگر گفتید کدام سرنوشت؟
لطفاً آیا اجازه هست که حالا کمی هم در بارهٔ ایران خودمان بگوییم و بنویسیم؟

۲۳ اسفند ۱۴۰۰
ققنوس ـ سیاست انسانگرا

صفحه ی اول
 
fl

بخش های ديگر