خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 
چهره ی قانا
-------------
 
 
نزار قبانی
----------
 
 
برگردان و مقدّمه: محمد علی اصفهانی
 

قتل عامی که اسراييل، در ۳۰ ژوئيه ی ۲۰۰۶، با خونسردی تمام در قانا به آن دست زد، عمليّات "قانا ـ ۲ " نام گرفته است.
چرا که مشابه همين قتل عام، درست ده سال پيش، به وسيله ی اسراييل، در همين شهر کوچک معصوم جنوب لبنان، انجام پذيرفته بود: در هژدهم آوريل هزار و نهصد و نود و شش.
شيمون پرز ـ برنده ی جايزه ی صلح نوبل ـ که درآن زمان، پس از قتل اسحاق رابين، به طور موقّت، سمت نخست وزيری اسراييل را بر عهده داشت، به منظور جلب آرای بيشتر در انتخابات پيش رو، بهانه يی تراشيد (مثل امروز)، و عمليّات بسيار قساوت آميزی را با نام دزديده شده ی "خوشه های خشم"، برای کشتار ی همه جانبه به راه انداخت.
اهالی قانا در زمره ی قربانيان اين عمليّات بودند.
يک قلم از قربانيان "قانا ـ ۱" را شهروندان معصوم و بی پناه عادّيی که اکثرشان زنان و کودکان بودندتشکيل می دادند که با خوشباوری و از سر استيصال، به مقرّ محلّی سازمان ملل متّحد پناه برده بودند. بی هيچ سلاحی در دست. و بی هيچ عزم مقابله يی در سر.
آقای شيمون پرز، در همانجا، ۱۰۶ نفر شان را قتل عام کرد؛ و مابقيشان راهم تکّه پاره.
جنايت، آنقدر نفرت انگيز بود که سازمان ملل متّحد،  ناچار شد تا تصميم بگيرد که آن را محکوم کند. امّا مطابق معمول، آمريکا حقّ وتوی خود را به کار گرفت...

نزار قبانی، شاعر بلند آوازه ی عرب (۱۹۹۸ـ۱۹۲۳)، در آن زمان هنوز زنده بود؛ و شعر "چهره ی قانا" را در همان ايام سرود.
نزار قبانی سوری، با نژاد ترکی، و مرام جهان وطنی، بيش از آن که شاعر سياسی و يا سياسی سرا باشد، شاعر عشق و به قول همزبانانش "حُبّ" است. بازبانی به معنای دقيق کلمه: زبان شعر. شعری که همچون زندگی خود او آميزه يی است از مهری شيرين و گاه نيز آنقدر تلخ و تراژيک که او را ناچار به پنهان کردنش در طنزی پر درد کرده است.

معمولاً در ترجمه ی شعر از زبانی به زبان ديگر ـ اگر شعر، شعر باشد ـ مقداری از زيبايی شعر ("زيبايی" در معنای هنری و ادبی کلمه)، از دست می رود. مخصوصاً وقتی که زبان اصلی شعر، زبانی مثل زبان عربی باشد، که گويا اصلاً برای شعر و شاعری ساخنه شده است. به هر حال، کوشيده ام که در ترجمه ی اين شعر از متن اصلی، کمترين تلفات بر شعر نزار و زيبايی آن وارد شود.

امّا نمی توان، امروز، و در اين لحظات، به عنوان يک ايرانی، ازجنايات اسراييل نام برد بی آنکه ـ دستکم ـ به چند نکته اشاره کرد:

● مبارزه با جنايتکاران دولت عبری، و پشتيبان اصلی آن ها آمريکا و به طور خاص نئوکان ها، از مبارزه با جنايات روزمرّه ی ملّايان در حق مردم ايران ـ که مردم بخشی از همان خاور ميانه ی بزرگی هستند که سرنوشت تمامی ملّت ها و افراد آن با سرنوشت تمامی افراد وملّت های آن در هم آميخته شده است ـ جدا نيست. يعنی: نبايد جدا باشد. به خصوص که می بينيم ملّايان، فرصت را برای افزودن تصاعدی جنايت در جنايت و جنايت بر جنايت، مغتنم شمرده اند.

● حمايت ملّايان از اعراب و ملّت فلسطين، همانست که ديده ايم:
خريدن و يا حتّی تحويل گرفتن مفت و مجّانی اسلحه از اسراييل، برای فتح قدس با همان اسلحه، از طريق کربلا... و يا ايران گيت... و يا ايران کنترا...

● دافعه ی ملّايان و لاف و گزاف گويی هايشان در حمايت از مقاومت فلسطين و لبنان، نبايد اندکی نيز از احساس مسئوليتمان در دفاع از اين مقاومت سرفراز و عمومی که بسا فراتر از مفاهيم خاصّ الخاصّ ايده ئو لوزيک است بکاهد. نگاه کوتاهی به صف بندی های موجود، نشان می دهد که عمدتاً دو دار و دسته ی طرد شده از سوی مردم، می کوشند که با توسّل به لاف و گزاف های ملّايان در ارتباط با قضايای لبنان و فلسطين، مبارزه ی افتخار آفرين مردم اين دو سرزمين لگدکوب شده را به زير سئوال ببرند تا بتوانند طردشدگی به وسيله ی مردم ايران را با خوش خدمتی به بيگانه ـ بيگانه ترين بيگانه ـ و به دشمن ـ دشمن ترين دشمن ـ مردم ايران و خاورميانه و همه ی جهان و همه ی ذرّات شرف انسان معاصر، جبران کنند.
نيازی به نام بردن از اين دو دار و دسته نيست. کيست که نام و نشانشان را نداند ؟

● مبارزه با صهيونيزم، ربطی به نژاد و قوم و دين يهود ندارد. اين، درست است که:

۱) نبايد هيچ توهّمی نسبت به نيروهای "راست" و "چپ" و "ميانه" ی تشکيل دهنده ی دولت اسراييل داشت؛ و نبايد فراموش کرد که وزير دفاع اسراييل ـ همان که مستقيماً تمامی جنايات اخير را فرماندهی می کند ـ فاتح بزرگ نبرد های سنديکايی کارگران اسراييلی، و نماينده ی جناح چپِ حزب به اصطلاح چپِ کارگر اسراييل است. نماينده ی جناح راست حزب کارگر، شيمون پرز است که طفلک فعلاً پست جزيی معاونت نخست وزير را بر عهده دارد؛ و ده سال پيش هم، در مقام نخست وزيری، در طیّ عمليات "خوشه های خشم"، اشتباهاً "قانا ـ ۱" را فرماندهی کرده بود؛

۲) نبايد ناديده گرفت که اکثريّتی ـ حدّاقل بالا تر از هشتاد در صد ـ از اسراييليان، از عملیّات کنونی دولت ائتلافی راست و ميانه و چپشان، حمايت می کنند؛

۳) بايد از خود پرسيد که: کوچ کردن از اينطرف و آنطرف دنيا به قصد مفتخواری و برسر سفره ی آماده نشستن و زندگی کردن در سرزمين های غصبی مردم، و جا خوش کردن در خانه ی صاحبخانه پس از به قتل رسانيدن او و همسر و فرزندانش، آيا اساساً می تواند مشروعیّتی داشته باشد که چيزی به نام "حقّ دفاع از خود" را معنا کند ؟

۴) و بايد ها و نبايد های ديگر...

امّا فکر می کنم که حضور يهوديان آزاده و شرافتمندی که درسراسر جهان پراکنده اند، و حتّی گاه به صدای رسای ملّت فلسطين بدل می شوند، پشت سکّه ی خونين صهيونيزم، يعنی کينه ی نژادی و قومی و مذهبی متقابل را نيز، همچون روی اين سکّه، از اعتبار می اندازد.

شانزدهم مردادماه ۱۳۸۵   
محمّد علی اصفهانی   
 
چهره ی قانا

نزار قبانی
 
پريده رنگ، همچون سيمای عيسی
و هوای دريا در ماه آوريل...
باران های خون و اشک...

٭

بر روی اجسادما
وارد قانا شدند
و پرچم نازيان را
بر فراز سرزمين جنوب بر افراشتند
و ايّام آدمسوزی را باز گردانيدند...

هيتلر
آنان را در اتاق های گاز به آتش کشيد
و بعد از او
آنان آمدند تا ما را به آتش بکشند

هيتلر
آنان را از شرق اروپا راند
و آنان ما را
از سرزمين خودمان راندند

هيتلر
زمان نيافت تا ريشه کنشان کند
و بعد از او
آنان آمدند تا ما را ريشه کن کنند!

٭

مثل گلّه های گرگ های گرسنه
وارد قانا شدند...
تا خانه ی مسيح را
به آتش بکشند
و بر جامه ی حسين
و بر خاک عزيز جنوب
لگد بکوبند

٭

گندمزاران را
و درختان زيتون را
و بوته های تنباکو را
در هم کوبيدند.
و آوای بلبلان را.

کادموس را
در مرکبش در هم کوبيدند
دريا را درهم کوبيدند
و افواج مرغان دريايی را.

حتّی بيمارستان ها را هم در هم کوبيدند
حتّی مادران شيرده را
و کودکان مدرسه يی را.

زيبايی زنان جنوبی را در هم کوبيدند
و باغستان های چشم های عسلی را
 غارت کردند

٭

و ما اشک را
در چشمان علی ديديم
و صدايش را شنيديم
وقتی که در زير باران های آسمان خونين
نماز می خواند...

٭

چه کسی هرگز
داستان قانا را خواهد نوشت؟
بر روی کاغذ های پوستی.
اين، کربلای دوّم بود...

٭

قانا
راز های نهان را
آشکار کرد

و ديديم آمريکا را ما
که لباس کهنه ی حاخامی يهودی را بر تن کرده است
و اين قصّابی را راهبری می کند

و بر روی کودکان ما آتش می گشايد
بی هيچ سببی.
و بر روی زنان ما آتش می گشايد
بی هيچ سببی.
و بر روی درختان ما آتش می گشايد
بی هيچ سببی.
و بر روی انديشه های ما آتش می گشايد
بی هيچ سببی...

آيا در قانون اساسی آمريکا
ـ اين سرور عالم ـ
به خطّ عبری نوشته اند:
بايد اعراب را به خاک ذلّت نشانيد ؟

٭

آيا هر فرمانروايی در آمريکا
که رؤيای شيرين رياست جمهوری را به سر دارد
بايد ما عرب ها را
کشتار کند؟

٭

منتظر آمدن يک عرب ـ عربی واحد ـ بوديم
تا خنجر را از گردنمان بردارد

منتظر يک بنی هاشمی بوديم
منتظر يک بنی قريشی بوديم
منتظر يک دن کيشوت بوديم

منظر يک پهلوان ملّی بوديم
که سبيل او را نتراشيده باشند

منتظر خالدی بوديم
يا طارقی
يا عنتره يی...

امّا
جفنگ و ياوه ی بی سر و ته خورديم
امّا
جفنگ و ياوه ی بی سرو ته نوشيديم

برايمان فاکسی فرستادند
بعد از تقديم مراتب تأثّر و همدردي
و بعد از آنکه کار به قصّابی کشتنمان
به انجام خود رسيده بود !

٭

چرا هراس داشته باشد اسراييل
از فرياد های ما ؟
چرا هراس داشته باشد اسراييل
از "فاکس بازی ها"ی ما ؟
"جهاد فاکس"
از ساده ترين جهادهاست:
متن واحدی می نويسيم
برای همه ی شهيدانی که رفته اند
و همه ی شهيدانی که خواهند آمد !

٭

چرا هراس داشته باشد اسراييل
از ابن مقفّع ؟
از جريد؟
و فَرَزدَق؟
و از خنساء
که شعرش را دم در گورستان می خوانَد ؟

چرا هراس داشته باشد اسراييل
از لاستيک آتش زدن ها ؟
و امضای بيانيّه ها ؟
و ويران کردن مغازه ها ؟

او می داند که ما اميران نبرد نبوده ايم
بلکه اميران جفنگ و ياوه ی بی سر و ته بوده ايم...

چرا هراس داشته باشد اسراييل
از بر طبل کوبيدن ها ؟
و از پيراهن، چاک کردن ها ؟
و از خراش دادن گونه ها ؟

چرا هراس داشته باشد اسراييل
از اخبار عاد و ثمود ؟

ما
در تاريکی ملّی فرو رفته ايم
و از آن اعصار و روزگاران فتوحات
حتّی يک نامه هم ديگر
به ما نرسيده است

٭

ما
ملّتی هستيم ساخته شده از خمير.
هرچه اسراييل بر تروريسم و کشتارش بيافزايد
ما بر سستی و بی خيالی و خونسرديمان می افزاييم

٭

يک وطن ِ خفه شده
يک لهجه ی محلّی
که در قباحت و سخافت است که پرورش خود را می جويد.
يک وحدت سبز
که در انزوا و تفرقه است که تحقّق يافتن خود را انتظار دارد.
درختی که در تابستان
عقيم و بی ثمر
در خود خميده است.
و مرز هايی که هر وقت هوس کردند
مرز های ديگر را پاک می کنند !

٭

چرا اسراييل، ما را ذبح نکند ؟
چرا هشام و زياد و رشيد را محو نسازد ؟
وقتی که:
بنی ثعلب
با زنانشان مشغولند
و بنی مازن با غلامبچگانشان.
وبنی هاشم
شلوارهايشان را پايين کشيده اند
و سرگرم مغازله و ماچ و بوسه اند...

چرا بايد اسراييل، از اعراب بترسد
وقتی که بعضی از آن ها
يهودا شده اند ؟

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول