بخش های ديگر
 
 
صفحه ی اول
 
fl 
 
گُل مرداب
 
 
 
محمد علی اصفهانی
 
 

يک شب، ستاره يی
آمد نشست در دل مرداب.
آشفته شد
در بستر منزّه پاکان شهر
خواب.

گفتند ـ سر به گوش هم آورده ـ :
«آلود کهکشان».
اما کسی نديد که نيزار
گل کرده ناگهان.

(غير از من و تو اِی ی ی!
ای رهگذرْ نجابتِ
شبگردِ
مهربان!)

 
بخش های ديگر
 
 
صفحه ی اول
 
fl