خبر و نظر  :::::::::: ادبيات و هنر :::::::::: نوشته های منتخب يا رسيده :::::::::: ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی :::::::::: انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها :::::::::: طنز و طنز واره :::::::::: با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها :::::::::: آرشيو ـ معرفی بخش ها
::::::::::
صفحه ی اول سايت ::::::::::

 
شايد فردا برای ما و ساکنان ليبرتی دير شده باشد
 
محمد علی اصفهانی
 
 

۱۱ اسفند ۱۳۹۱
-----------------

کار های ديگری در دست داشتم، ولی با مشاهده ی انبوهی از اخبار و اطلاعات مربوط به تهديد های جديد «جيش المختار»، و گفتگو ها و گزارش ها و تحليل ها در ارتباط با ماهيت اين تشکيلات، و سوابق سفله يی به نام واثق البطاط، در سايت های متعدد عربی، ضرورت و فوريت نوشتن اين چند سطر، مرا موقتاً از آن کار ها باز داشت.
«مجال، بی رحمانه اندک بود».
و همچنان بی رحمانه اندک است.

دستکم از اواسط فوریه تا امروز اول مارس، رسانه های ارتباط جمعی عربی، از سايت خبری کانال تلويزيونی معروف «الجزيره» تا «الشرق الاوسط»، و در ميان اين ها انوع و اقسام رسانه های ديگر موافق و مخالف نوری مالکی، زنگ خطر را در مورد تصميمات واثق البطاط، و نفرات او که بر خلاف آنچه در نگاه نخست به نظر ما می آمد، هزار ها جنايتکار مسلح را شامل می شوند، به صدا درآورده اند.

دستگاه تبليغاتی مجاهدين با وجود آن که از اموری در حدی کمی بيشتر از دو قلو زاييدن ماديان اياد علاوی، و عطسه ی صالح مطلک، و قهر ابو ريشه، و آشتی ابو تيشه، غافل نمی ماند، عالماً و عامداً از انعکاس اين اخبار و گزارش ها که مستقيماً به سرنوشت ساکنان ليبرتی مربوط می شوند، خودداری کرده است.

چرا که خط رهبر، نگاه داشتن اين آدم ها در کام مرگی بی ثمر، و فدا کردنشان در راه نزاع های داخلی عراق است.

چرا که بايد همه ی نيرو ها را مصروف تبليغ اين نيرنگ کرد که «تنها راه، باز گردانيدن اسيران کمپ ليبرتی به پادگان اشرف» و گسترانيدن نطع خون آنان است در يکی از مناطق پر تشنج عراق، يعنی استان ديالی، و خالص و بعقوبه ی آن؛ و نه حتی اندک تلاشی برای خروج آنان از کشوری که حضور در آن هيچ نسبتی با مبارزه برای رهايی مردم ايران ندارد.

چرا که هدف، جمع آوردن همه ی آنان زير انواع شيوه های کنترل روح و جسم و حتی رؤيا های شبانه اشان، در يک پادگان است با فضايی از شش سو باز و آماده ی نفوذ کردن و جولان دادن قاتلانی که در عراق بی صاحب مانده ی پس از خروج اشغالگر، بر سر تقسيم غنائم، به جان همديگر افتاده اند.
و به آن اميد که گويا در عوالم ماليخوليا و هپروت، سرانجام روزی فرا خواهد رسيد که با پوشش هوايی و دريايی و زمينی اربابان خون و نفت و سلاح، و يا مزدوران منطقه ای اشان همچون شيوخ خليج فارس و امير قطر و پادشاه سعودی و جانوران ماقبل تاريخی يی از اين نوع، «راه حل سوم» کذايی، بالاخره تحقق يابد.

اگر هم نشد، چه باک! سه هزار نفر که بسياری از آن ها در يک فضای ديگر، به شاهدان و گواهی دهندگانی خطرناک و پرده در و مزاحم بدل خواهند شد، فدای «فدای حداکثر» می شوند، و بر طومار شهيدان و فديه های رهبر، سه هزار نام ديگر افزوده خواهد شد، و سه هزار عکس خونين و مالين ديگر را می توان در دست گرفت و به اين محفل و آن محفل رفت و تمنای قتل عام مردم ميهن خويش را در لفافه يا بی لفافه به بارگاه اين و آن برد.

و چرا که بايد آنچه واقعيت اين ماليخوليای شوم را بر ملا می سازد و در پیشگاه خرد مردمان قرار می دهدش را نهان کرد، و بايد قصه ی حاکمباشی معروف شده در ضرب المثل ها را برای هزار و يکمين بار از سر گرفت، و بنا به طبع حاکمباشی، و به تناسب تأثيرات مقطعی بادمجان بر آن، کاسه ليسانِ گرد سفره را به توصيف مضار و يا فوايد بادمجان گماشت. و به استخوان پرانی به سوی رهگذرانی که نمی توانند بی تفاوت بمانند نيز.

و لعنت خدا، لعنت خلق، لعنت نسل های سوخته، لعنت کودکان کار، لعنت دختران پرپر شده در بازار های برده فروشی دوبی و امارات، لعنت خيابان خواب ها، لعنت کليه فروشان، لعنت آويخته شدگان بر جر اثقال ها، لعنت تاريخ، لعنت تمامی ذرات جهان بر کسانی باد که بيم محروم شدن از ادامه ی فارغ بال و سرخوش نشستن بر سر چنين سفره يی و نوشيدن خون و بلعيدن تکه پاره های بدن کسانی که رونق اين سفره در تمامی اين سال های طولانی و بد، محصول رنج و شکنج همان ها بوده است، يا به توجيه، يا به تبليغ، و يا به خفه خون گرفتن وادارشان کرده است...

جف القلم.
دست خودم نيست. بر خود نيز به خاطر آنچه کرده ام و نمی بايست بکنم، و آنچه نکرده ام و می بايست بکنم لعنت می فرستم من در اين لحظات.
که رند شيراز گفت:
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه!
کنون که مست و خرابم صلاح بی ادبی است

عبدالعظيم خان قريب، و آن چهار استاد بزرگوار ديگر که کتاب دستور زبان فارسی دوران دبستان ما را نوشته بودند، چه خوب و چه به جا، گفتگوی دو باز را با يکديگر، در ضمير نهان ما کودکان ديروز و پيران امروز حک کرده اند:
ـ يکی، تن سپرده به باد و بوران اما رها و خوشنود،
ـ و ديگری، در گريز از باد و بوران، دل سپرده به آرزوی نشستن بر تختی زراندود در سايه ی پادشاه، و لمس لطف نوازش های دستان به خون آلوده ی او، و پرواز در ارتفاعی که او اجازه می دهد.

يکی بازی به بازی گفت در دشت
که تا کی کوه و صحرا می توان گشت؟

بيا تا سوی شهر آريم پرواز
که با شهزادگان باشيم همباز

گهی باشيم انيس بزم شاهان
گهی همصحبت زرين کلاهان

به شب ها شمع کافوری گدازيم
به روزان با شهان نخجير بازيم

جوابش داد آن باز نکو رای
که ای نادان دون همت سراپای!

تمام عمر اگر در کوهساران
جفای برف بينی، جور باران

از آن بهتر که بر تخت زراندود
دمی محکوم حکم ديگری بود

٭

سعی می کنم که به طور خلاصه، خوانندگان گرامی را در جريان قسمت مختصری از گزارش ها و اخبار و مصاحبه هايی که در آغاز مقاله به آن ها اشاه کردم قرار دهم.
آنچه در زير آمده است، تلفيقی است عمدتاً از آنچه در سايت خبری تلويزيون الجزيره، در چند سايت رسانه های محلی موافق و مخالف مالکی، و در الشرق الاوسط آمده است.

و همگان را گواه می گيرم که من آنچه شرط بلاغ است، اگرچه يک در هزار، با همگان گفتم و برای همگان نوشتم. و همگان را در برابر مسئوليت اشان قرار دادم.
تا نگويند که نديده بوديم و نشنيده بوديم و نخوانده بوديم.

 واثق البطاط، نفس کش می طلبد

واثق البطاط، رهبر تشکيلات موسوم به «جيش المختار»، تهديد کرد که حمله های بيشتری را عليه نيرو های مجاهدين خلق ايران در عراق ترتيب خواهد داد.
سه شنبه ی همين هفته، واثق البطاط در يک مصاحبه ی تلفنی با خبرگزاری آسوشيتدپرس، ضمن پذيرفتن مسئوليت کشتار اخير در کمپ ليبرتی، تهديد کرد که تهاجمات خود عليه مجاهدين را افزون خواهد کرد.
او گفت که ديگر زمان آن رسيده است که مجاهدين فوراً عراق را ترک کنند؛ و اضافه کرد که حکومت عراق به درخواست های مکرر تشکيلات او در مورد ضرورت اخراج مجاهدين از عراق توجهی نمی کند.

یطاط اعلام کرد که «جيش المختار»، آنقدر به عمليات خود عليه اين ايرانيان ادامه می دهد تا بالاخره آن ها را وادار به خروج از عراق کند.

واثق البطاط، مجاهدين را متهم کرد که پشت تظاهرات «الانبار» قرار دارند، و وعده داد که در صورتی که آن ها عراق را ترک نکنند ده ها تهاجم ديگر نيز عليه مقر آن ها انجام دهد.

او در گفتگو با مدی پرس اظهار داشت:
«اين ما هستيم که حمله به کمپ ليبرتی که افراد سازمان مجاهدين خلق در آن مأوی گرفته اند را انجام داديم. اين سازمان در نزد جامعه ی جهانی يک سازمان تروريستی به شمار می آيد، و ما از حکومت خودمان خواستار اخراج اين سازمان از عراق شده ايم، اما خواست ما اجابت نشده است.»

واثق البطاط اضافه کرد:
«وجود يک سازمان تروريستی مثل مجاهدين خلق در عراق، خطر بزرگی است و سبب کشته شدن عراقی ها می شود. ما چند بار گفته ايم که حضور آن ها در عراق، غير قابل قبول است. تا زمانی که آن ها از عراق خارج نشوند ما در کمين آن ها خواهيم نشست.».

البطاط، سازمان مجاهدين را متهم کرد که پشت قتل هايی قرار دارد که در عراق انجام می گيرند.
او مجاهدين را همچنين به قرار داشتن، همراه با قطر و آمريکا و اسراييل، پشت تظاهرات استان مهم و استراتژيک «الانبار» متهم کرد.

واثق البطاط، از سازمان مجاهدين انتقاد کرد که چرا گروه های شبه نظامی ديگر، يا حکومت عراق را مسئول حمله به کمپ ليبرتی معرفی می کند، در حالی که ما اين حمله را انجام داده ايم، و برای اثبات ادعای خود، مستندات و شواهد تصويری در اختيار داريم.

جيش المختار چيست؟

در عراق، يک دم و دستگاه عريض و طويل، متشکل از ۳۷۸ هزار فرد تمام وقت مسلح، با انبار های عظيم موشک و خمپاره و انواع سلاح های سبک و سنگين، و تجربه های ساليان دراز، و هزار و دويست عمليات نظامی عليه نيرو های آمريکايی در اين کشور، وجود دارد به نام «حزب الله عراق». (که نبايد با حزب الله معروف لبنان، يا حزب الله معروف ايران يکی گرفته شود.)
از واثق البطاط، رهبر جيش المختار، در رسانه های مختلف، چه موافق و چه مخالف مالکی و ملايان ايران، به عنوان دبير کل اين حزب، ياد می شود.

او خود نيز خود را دبير کل حزب الله عراق می داند، و در پاسخ به حرف های «مجيد الناصری» که او را انشعاب کرده از حزب الله عراق معرفی می کند، همه جا، و از جمله در گفتگو با الشرق الاوسط (که خود اين نشريه نيز واثق البطاط را دبير کل حزب الله عراق می داند) می گويد:
ـ نه من، بلکه آن شخص (مجيد الناصری) که مرا متهم به جدايی از حزب الله عراق می کند است که از اين حزب جدا شده است و بيشتر از ده نفر را با خود ندارد.

و اضافه می کند:
ما نام خود را از «حزب الله ـ نهضت مقاومت»، به «حزب الله ـ نهضت اسلامی» تغيير داده ايم؛ چون قوای آمريکا ديگر از عراق عقب نشينی کرده اند و مقاومت از موضوعيت افتاده است، و حالا لازم است که ما کلمه ی مقاومت را از عنوان حزب خود حذف کنيم.

واثق البطاط، توضيح می دهد که تشکيلات تازه برپا شده ی «جيش المختار» را نه به عنوان جايگزين حزب الله عراق، بلکه به عنوان مکمل آن تأسيس کرده است، و «جيش المختار» بر خلاف حزب الله عراق، با وجود آن که هزار ها عضو دارد، يک ارتش منظم نيست، و به صورت يک سازمان شبه نظامی منطقه يی عمل می کند با هدف «حمايت از مردمان. چه شيعه و چه سنی.».

او می گويد:
«القاعده و بعضی گروه های سلفی و غير آن، از جيش المختار می ترسند. و اين، آن چيزی است که دولت را به صدور حکم دستگيری من واداشته است.»

واثق البطاط، ضمن اعلام حمايت از مالکی، نه فقط به سوی ديگران، بلکه به سوی همين مالکی هم جفتک می پراند و می گويد که مالکی در حمايت از «شيعيان»، ناتوان است و ضعيف است، و به اين دليل، ما ناچار به دخالت شده ايم.

(شايد اين، نوعی قرارداد ميان مالکی با او به عنوان «عنصر خودسر» که با دست بازتر می تواند اقدام به جنايت کند باشد، و شايد هم نوعی اِعمال فشار خامنه ای بر مالکی، و اين اخطار به او که مبادا به سرت بزند که از حيطه ی اوامر ما خارج شوی. پايين تر، ميزان وابستگی واثق البطاط را به خامنه ای خواهيم ديد.)

واثق البطاط به شرق الاوسط می گويد که دستگيری او کار ساده يی نيست. به دو دليل: دليل اول اين که او با حکومت نمی جنگد؛ و دليل دوم اين که او از حمايت هزاران مجاهد برخوردار است.
و البته محکم کاری می کند که:
«من تعجب می کنم که حالا در اين زمان برای من حکم بازداشت صادر شده است، در حالی که من دبير کل حزب الله عراق هستم، که ده ها هزار مجاهد مسلح، و هزاران موشک در اختيار دارد.»

جيش المختار، همين چند روز پيش، صد و بيست نفر از اهل تسنن را ربود؛ و دو روز بعد از آن، «جيش الانتفاضه»، که در نقطه ی مقابل اوست، همين کار را با هفتاد شيعی انجام داد.

شرق الاوسط، در باره ی نقش جيش المختار در درگيری های درون عراق، از جمله می نويسد:
ـ امری که موضوع را پيچيده تر کرده است اين است که همزمان با دستور دستگيری واثق البطاط، تصاوير و پوستر هايی در بعضی خيابان های بغداد و شهر های ديگر عراق، مخصوصاً در شهر های ميانی و حنوبی اين کشور، نصب شده اند با اين شعار که:
«مختار زمان را ياری کنيد».
(و «مختار زمان»، به اعتقاد بعضی ها از جمله نويسنده ی الشرق الاوسط، نه خود واثق البطاط، بلکه نوری المالکی است.)

جيش المختار، حتی مردم بغداد را هم تهديد می کند:
به گزارش يا ادعای صوت العراق (که از مخالفان مالکی است) واثق البطاط نامه هايی به مردم محله ی معروف سنی نشين بغداد، محله ی «جهاد»، فرستاده است و طی آن، آن ها را تهديد به قتل در صورت ترک نکردن خانه و محله اشان کرده است.
بنا به اين گزارش، ساکنان محله اظهار داشته اند که ما نامه های تهديدآميزی دريافت کرده ايم به اين مضمون که:
«ای اهل سنت در محله ی جهاد! ما به سوی شما روانه ايم. محله را ترک کنيد. ساعت صفر فرا رسيده است ای دشمنان اهل بيت!»

به گفته ی اين افراد، اين نامه های تهديد آميز که در مقابل منازل آن ها قرار داده می شود، همه، يک گلوله ی تفنگ را هم به منظور بيشتر ترسانيدن اهالی محل، در کنار خود دارند.

واثق البطاط کيست؟

واثق البطاط، رسماً خود را پيرو ولايت فقيه خامنه ای معرفی می کند و می گويد که در امور سياسی و نظامی به او مراجعه می نمايد.
اين سفله، البته به لحاظ «شرعی» و «فقهی»، خودش را مقلد و مدير دفتر عراق آخوندی به نام «محمد علی العلوی الجرجانی» که در قم اقامت دارد می داند.

او بنا به گفته ی مدعی ديگر دبير کلی حزب الله عراق، عنصری شرور است که چند بار از ايران و لبنان اخراج شده است.
البطاط، چند دفعه خود اين فرد را تهديد کرده است، و به ادعای اين فرد، در نامه يی به او تأکيد کرده است که:‌
«من با مالکی هستم. شما مسائل خود را با او حل و فصل کنيد، و باعث سرافرازی و سربلندی و خوشنامی خود شويد.».

او اعتراف می کند که اولين عملياتی که تشکيلاتی که او با آن بود در عراق انجام داده است، در دهه ی نود، و عليه سازمان مجاهدين خلق بود.

واثق البطاط، در سال ۱۹۹۳ به ايران نقل مکان کرد. اما پيش از آن، در تشکیلاتی مخفی در عراق، با کمک حکومت ايران عليه صدام می جنگيد.

او در دانشگاه تهران، در رشته ی علوم نظامی تحصيل کرده و گويا به کسب درجه ی استادی علوم نظامی هم نائل آمده است!
خودش مدعی است که از دانشگاه شهر کوفه، در رشته ی حقوق نيز فارغ التحصيل شده است.

به گزارش الشرق الاوسط، که با اين فردفراری و تحت تعقيب مالکی (!) در حالی که سر و مر و گنده در شهر نجف، به گفته ی خودش در پناه هزار ها تن از نفرات خود نشسته بود، دوبار مفصلاً مصاحبه ی تلفنی کرده است:
واثق البطاط، به لحاظ مذهبی، به ولايت فقيه، وصل است، بدون آن که تناقضی ميان هويت ملی خود به عنوان يک عراقی، با «هويت اسلامی» خود به عنوان يک معتقد به ولايت فقيه ببيند.

ديگر چه بايد اضافه کرد؟

از چندين سال پيش تا امروز، قبل از آن که هنوز هيچ فاجعه يی از اين نوع اتفاق افتاده باشد، و نيز در فاصله ی ميان فجايع قبلی ـ که تماماً در پادگان اشرف اتفاق افتاده اند ـ با يکديگر و با فاجعه ی اخير ليبرتی، و پيش از آن و بعد از آن، کم ننوشته ام، و کم توضيح نداده ام که:
ـ پس از اشغال عراق، تنها با نيت شوم تقديم «اشرفيان قهرمان» به ارتش اشغالگران، به عنوان پيشمرگان آن ها، و در نتيجه با تلاش مستمر و شبانه روزی برای زدن جرقه ی جنگ و تقويت «گزينه ی نظامی»، و با رفتن زير سايه ی کثيف ترين جناح ها و موجودات سياسی و نظامی آمريکايی و غير آمريکايي، و خدمتگزاری به آن ها ست که می توان بر نگاه داشتن افراد سازمان در عراق اصرار ورزيد.

علی الحساب، کسی اگر مايل بود، می تواند مقالاتی که طی اين سال ها در اين زمينه نوشته بودم را بخواند. ٭
تا بادا که زمان آن فرا رسد که پرونده ها گشوده شوند.
و آن زمان، خارج از اراده ی من و تو و او و ما و شما و ايشان، فراخواهد رسيد.

اشرف، البته همانجايی است که رهبر مجاهدين، در ادامه ی تلاش برای ممانعت از خروج نفرات خود از عراق، همچنان که در ادامه ی ظاهرسازی برای انکار اين عمل شنيع خويش (به خاطر ترس و وحشت اش از لو رفتن مقاصد ناپاک، و اوهام نهادينه شده اش) تمام نيروی خود را روی بازگردانيدن ساکنان ليبرتی به آن بسيج کرده است.

در فاصله ی ميان فجايع قابل اجتناب قبلی ـ که تماماً در پادگان اشرف اتفاق افتادند ـ و فاجعه ی قابل اجتناب اخير ليبرتی، و پيش از آن و بعد از آن، کم ننوشته ام.
ديگر چه بايد اضافه کنم، در فاصله ی قتل عام قابل اجتناب اما رخ داده ی اخير در ليبرتی، تا قتل عام های قابل اجتناب احتمالی اما هنوز رخ نداده ی آينده در ليبرتی يا مثلاً اشرف؟
 
۱۱ اسفند ۱۳۹۱
 
٭ مقاله ی «فصلی برای جنايت، فصلی برای معامله در کريدور ها، فصلی برای عربده و تهديد»، و همچنين حتماً و حتماً مقالاتی که در پاورقی آن مقاله به آن ها لينک داده شده است:

http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/liberty.html

 

خبر و نظر  :::::::::: ادبيات و هنر :::::::::: نوشته های منتخب يا رسيده :::::::::: ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی :::::::::: انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها :::::::::: طنز و طنز واره :::::::::: با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها :::::::::: آرشيو ـ معرفی بخش ها
::::::::::
صفحه ی اول سايت ::::::::::