خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 

بياموزد که:
. . . هرکه به حق می انديشد و در راه من گام می گذارد، هرگاه در برابر باطل - در هر شرايطی و با هر مصلحتی - قرار بگيرد بايد بگويد: ˝ نه ˝! به خاطر اين اصل است که فدا شدن خود او، و حکومت و فرزندانش، و حتی جامعه زمانش، به ماندگاری اين اصل در همه زمان ها، می ارزد، تا در ميان همه انديشمندان پا برجا شود، که به خاطر مصلحت، حقيقتی را پايمال نکنند و در برابر باطل - به دليل مصلحتی - ˝ آری ˝ نگويند. ˝ تشيع مصلحت ˝، تشيع صفوی است و در برابرش تشيع علوی که ˝ تشيع حقيقت ˝ است.
هميشه مصلحت، روپوش دروغين زيبايی بوده است، تا دشمنان ˝ حقيقت ˝، حقيقت را در درونش مدفون کنند. و هميشه ˝ مصلحت ˝ تيغ شرعی بوده است تا حقيقت را رو به قبله ذبح کنند. که مصلحت، هميشه مونتاژ دين و دنيا بوده است.
˝ . . . آنچه گفتی حقيقت است، راست می گويی، خوب تحليل کردی و نظريه ات، کاملاً نظريه اسلام است. اما . . . مصلحت نيست! ˝ اين منطق کيست؟ اين مصلحت انديش و منطقش، دشمن و مخالف علی است، و با همين ابزار و ضربه است که علی (ع) خانه نشين می شود.
˝ خالد وليد ˝، جنايت کرده است. ˝ مالک بن نويره ˝ را کشته و همانجا با زنش خوابيده است، پس بايد حد بخورد، اما مصلحت نيست! ˝ عبد الرحمن بن عوف ˝، پول پرست و تجملی و اشرافی است و بايد کنارش زد، اما مصلحت نيست!
˝ علی اگر مهار شتر خلافت را به دست گيرد، آن را بر راهش می برد ˝، از همه عالمتر است، با تقواتر است، بيشتر از همه به اسلام خدمت کرده است، بهتر از همه قرآن را می فهمد. . . آری، اما مخالف زياد دارد، اشراف تازه مسلمان از شمشيرش در جنگ های عصر پيغمبر کينه دارند، برای خلافت مصلحت نيست. . . بنی اميه در تمام طول حکومتشان جنايت کرده اند و از درون به اسلام ضربه ها زده اند، اما قوی هستند، بايد به آن ها پست داد، خشونت مصلحت اسلام نيست!
و هنوز هم همين ˝ مصلحت نيست ˝ ها را چون سدی در برابر همه جنبش ها و کوشش ها می بينيم. می گويد: ˝ فلان کتاب پر از روايات مجعول است، افکار را خراب می کند، ضررش از هر کتاب رديه ای برای عقايد مردم اين زمان بيشتر است. . . می گوييم پس بفرماييد تا مردم بدانند و با خواندنش منحرف نشوند، جوانان نخوانند تا با خواندنش به اسلام بدبين نشوند ˝! بله، ولی . . . خوب . . . مصلحت نيست ˝! می گويد: ˝ سينه زنی و قمه زنی و تيغ زنی و جريده کشی و نعش بندی و اين حرکات با اسلام سازگار نيست، لخت شدن مردها در انظار، آسيب زدن به بدن، شرعاً جايز نيست ˝. می گوييم: پس اعلام بفرماييد تا نکنند، مخالفان اسلام و تشيع نبينند، شما خودتان درستش کنيد تا ديگران جور ديگری جمعش نکنند. . . ˝ می فرمايد: ˝ بله، ولی . . . مصلحت نيست ˝!
اعتراف می کند که: ˝ اين جور وعظ و تبليغ ديگر برای اين زمان مؤثر نيست، در برابر هجوم تبليغات غير مذهبی و ضد مذهبی و مجهز به آخرين وسائل ارتباطی و آموزشی و تبليغی و شيوه های هنری و فنی و علمی جديد نمی تواند مقاومت کند و از اسلام دفاع اثر بخشی کند، بايد فيلم را، تلويزيون را، تآتر را، راديو را در خدمت بيان جديد مذهب آورد. . . ˝. خوشحال می شوی از اين همه روشن بينی و هوشياری و احساس زمان و نياز زمان و قدرت نقد تحليل اجتماعی و پيشنهاد می کنی که: اشکالی ندارد، ما حاضريم هر کاری از دستمان بر می آيد در اين راه انجام دهيم. بلافاصله: ˝ بله، ولی هنوز زود است، فعلاً مصلحت نيست ˝!
آری، حقيقت نيست اما مصلحت است، حقيقت است، اما مصلحت نيست: اين است شعار ˝ تشيع مصلحت ˝. ˝ تشيع مصلحت ˝، نابود کننده ˝ تشيع حقيقت ˝ است، همچنان که در تاريخ اسلام، ˝ اسلام حقيقت ˝، قربانی ˝ اسلام مصلحت ˝ شد، که آغاز نبرد ميان مصلحت و حقيقت در سقيفه بود، و مصلحت پيروز شد، و از همانجا، همچنان ادامه دارد و همچون دو خطی که از يک نقطه آغاز می شوند و با زاويه يک درجه ای از هم دور می شوند و هرچه می گذرد فاصله بيشتر می شود و بيشتر تا فاصله حقيقت و مصلحت، می شود فاصله ظلم و عدل، امامت و استبداد، جمود و اجتهاد، ذلت و عزت، . . . يعنی گذشته و حال.
امروز مسئوليت همه روشن است، با هر عالم و تاجر و روشنفکر و مردمی صحبت می کنی، حقيقت ها و مسئوليت ها را می شناسد، اما در عمل، مصلحت نمی داند! چون می خواهد زندگی کند و ضمن داشتن رفاه و حقوق و بازار، می خواهد به نوعی دينش را هم داشته باشد. علی و حسين و اهل بيت را هم به عنوان قوت قلب و زينت دنيا و تسليت آخرت، بی ضرر و بی خرج، يدک بکشد! اين است که برای گريز از تمامی مسئوليت های شيعه بودن - مذهب مسئوليت - راه حل هايی ساخته اند و می سازند، تا خوابشان نياشوبد. من که تمام عمر شاهد قربانی شدن و پايمال شدن حقيقت ها، به وسيله انسان های مصلحت پرست بوده ام، در مورد ˝ مصلحت ˝ عقده پيدا کرده ام و اعتقاد يافته ام که: ˝ هيچ چيز غير از خود حقيقت، مصلحت نيست ˝.
اگر شيعه علی هستی، خود تشيع، مسئوليت زاست، و بر خلاف ˝ محب ˝ - لغتی که تازه ساخته اند - که فقط احساس است و مسئوليتی نمی شناسد در اسلام و تشيع سخن از ˝ شناخت ˝ است: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه ( هرکه بميرد و امام عصر خويش را نشناسد مرده جاهلی مرده )، شيعه، به معنی پيرو است که حرکت و در پی کسی رفتن را در نفس خويش دارد و مسئول است. مسئوليت کسی را داريم که در پيش حرکت می کنيم، و آن ˝ نه ˝ گفتن، در مقابل هر مصلحتی است، به خاطر حقيقت. امروز، مسئوليت عالم شيعی و همچنين مسئوليت روشنفکر و انتلکتوئل و تحصيل کرده و متجدد و مردم ما، روشن است. تاجری که تجارتی کهنه دارد و مثلاً پشم و پيله و غله معامله می کند، در می يابد که زمان دگرگون شده است و تجارتش، تجارت روز نيست. پس بلافاصله سرمايه گذاريش را عوض می کند و از آن بازار بيرون می آيد و نمايندگی جنس خارجی می گيرد. چرا که می داند آن تجارت کلاسيک مرده است. اما همين آدم که چنين آگاهی روشن بينانه ای به زمان خويش دارد، چون به مسائل مذهبی می رسد، کهنه پرست و سنت گرا می شود. دست به آب و آتش نمی زند، کوچکترين تغييری در کارش نمی دهد و حتی در پولی که می دهد هيچ احساس مسئوليتی نمی کند. فقط همين که پولی بدهد، کلک را کنده و تصفيه شده است.
به چنين آدمی - که معتقد و مسئول است - می گويم که چگونه در ميان حجره پرتت، دگرگونی اقتصادی و تغيير جهان و زيربنای زمان و ديگر شدن مصرف و روابط تجاری و اقتصادی جهان را احساس کردی، اما احساس نکردی که در برابر دور و بيگانه شدن جامعه و زمان و مذهبی که بدان معتقدی، و ايمانی که بدان دل بسته ای، و در برابر شخصيت هاای که پيامبر و امامشان می دانی - و می بينی که از ميان نسل جوان، و فرهنگ و روح جوان رخت بربسته اند - مسئولي؟ و نمی دانی که امروز برای شناختن اين ها - پيامبر و امامانت يک ˝ کتاب ˝ بهتر از يک تکيه است؟ پس چرا باز می سازي؟
کتاب هاای می شناسم که اگر به زبان فارسی ترجمه شود، اعتقاد و ايمان تازه ای به نسل جوانمان می بخشد. اما ترجمه نشده و نانوشته می ماند چون پولی نيست که نويسنده و مترجم و ناشری را به ترجمه و نوشتن و چاپ اين کار برانگيزاند، و آنوقت مؤمنين، بی توجه به اين مسئوليت عظيم، دينشان را به مذهب و جامعه و انسان، چنان انجام می دهند که قرن ها پيش، و غافلند که مسأله قرن و قرن های پيش، نداشتن آب انبار بود، و مسأله امروز چيز ديگری است. امروز با لوله کشی شهری باز هم آب انبار ساختن و وقف مسلمين کردن، کار خيری نيست، يا اختلال اخلاقی است و يا مغزي!
مسئوليت روشنفکر اين است که از کافه های اشرافی روشنفکرانه! بالا شهر، که قهوه پنج تومانی می خورد و راجع به کشورهای عقب مانده سخن می گويد فرود بيايد و دريابد که توده چه می کشد، زبانش چيست، چه مذهبی دارد، چگونه سرگرم می شود و چه مسئوليت های دروغين - يا راستين - احساس می کن. و بفهمد که در قلب اين جامعه چه ذخايری از فرهنگ - مثل ذخايری از نفت و الماس و مس . . . - وجود دارد، که روشنفکر بايد استخراج و تصفيه کند، و حرکت و تکامل و بيداری و خلاقيت و سازندگی را به جامعه ببخشد.
و مسئوليت عالم مذهبی، ايجاد يک انقلاب شيعی است، در نوع برداشت و فهم زبان ما. مسئوليت گستاخ بودن در برابر مصلحت ها، در برابر عوام، و پسند عوام، و بر ذوق و ذائقه و انتخاب عوام شلاق زدن، و رهبری اجتهاد و علم را تحصيل کردن، و عوام مذهبی را به دنبال اجتهاد و فکر و برداشت خويش کشاندن - نه در برابر، برابر عوام مذهبی، تسليم بودن، و از دست زدن به هر کار نويی هراسيدن - و به جای انحصاراً تحقيق و غور در فروع فقهی و مباحث کلامی و فلسفی و ذهنی - که بسيار هم باارزشند و افتخار اسلام و مسلمان - اما نياز فوری تری وجود دارد که اصل قضيه است و در عوض بر باد دادن اين همه سال های عزيز عمر خود و فرصت های زمان و مردم و عاطل و باطل گذاشتن اين همه نبوغ هاای که سی، چهل، پنجاه، شصت سال صرف پرداختن به اين علوم می شود، به ايمان مردم، و بيداری عموم پرداختن، قرآن را مطرح کردن، نهج البلاغه علی را به مردم آموختن، اين نسل را با زندگی و انديشه های پيامبر، علی، خاندان و اصحاب بزرگ: ابوذرها، عمارها، و به تاريخ پر از خون و جهاد تشيع آشنا شدن و رسالت بزرگ جانشينی امام را، در رهبری و هدايت مردم، بدوش کشيدن. . .
اگر بخواهم مسئوليت های ˝ شيعه بودن ˝ را فهرست کنم، با تکيه بر مکتب علی و اساسی ترين مبانی اعتقادی و سرگذشت تاريخی شيعه بايد بگويم: مسئوليت های شيعه بودن عبارت است از:
۱- در برابر باطل، عليرغم هر مصلحتی - ولو به قيمت نابود شدن خويش - ˝ نه ˝ گفتن!
۲- ارزش و معنی هر عملی و هر عقيده ای را در مذهب، به داشتن ˝ رهبری درست و پاک در جامعه ˝ وابسته دانستن و معتقد بودن که جامعه اگر رهبری درست را فاقد باشد هر عملی و عقيده ای بی ثمر است.
۳- اعتقاد به اين که از آغاز بشريت تا ختم نبوت ( آدم تا خاتم ) و از آنجا تا پايان عصر امامت، يک نهضت و يک مکتب خدايی بوده است و يک جهاد و هدفش کمال و نجات بشريت و آگاهی مردم و استقرار آزادی و برابری در جهان و اين مسئوليت، وراثتی است که نسل به نسل به پيامبران و از آن پس به پيشوايان و در عصر غيبت، به فرد فرد انسان های مسئول حق پرست می رسد و اين مسئوليتی است که در آن هر شيعه ای بايد زندگی را ˝ عقيده و جهاد ˝ بفهمد و هر ماه را محرم و هر روز را عاشورا و هر قطعه از زمين را صحنه کربلا ببينند!
۴- عدالت را به عنوان يک ˝ جهان بينی ˝ تلقی کند ( خدا عادل است ) و آن را هدف رسالت پيامبران بداند و ائمه خويش را قربانی وفادار ماندن به اين رسالت و خود را متعهد استقرار و جهاد در راه استقرار آن زمين ببيند.
۵- خود را بيشتر از هر مسلمانی منحصراً متکی بر قرآن و سنت بار آرد و اينچنين بينديشد و عمل کند.
۶- بيش از همه انسان ها ( چون مسلمان است ) و بيش از همه برادران مسلمان ( چون شيعه است )، در برابر اشرافيت، اختناق، نظام استضعاف، بهره کشی، تخدير فکری، استبداد، بنياد طبقاتی، مصلحت پرستی، محافظه کاری، سازش و نرمش با زشتی و خيانت، قساوت، عوام فريبی، جهل و ترس و طمع، غصب و تبعيض و تجاوز و زور و ظلم و جمود فکر و تقليد و تعصب و لذت و مريد بازی و دست بوسی و ستم پذيری و پول پرستی و زهد گرايی و گوشه گيری و صوفی منشی و فلسفه بافی و تعبد . . . و هرچه انسان را تضعيف، تخدير و يا تحقير و يا تقسيم می کند، سازش ناپذير و مبارز ماندن.
۷- علی وار کار کردن و پرستيدن و شمشير زدن و سرسخت بودن و تحمل کردن و پاکباز بودن و سخن گفتن و عمل کردن و انديشيدن و توليد کردن و گرسنگی بردن و به آگاهی خلق کوشيدن و زشتی ها را بی باک پرده دريدن و نهراسيدن و سربلند بودن و فروتنی کردن و در راه ˝ مکتب ˝ جهاد کردن و در راه ˝ وحدت ˝ تحمل نمودن و در راه ˝ عدالت ˝ از پا ننشستن و در راه يک ˝ آری ˝ نگفتن به کژی، خود را نابود ساختن.
۸- مسئوليت روشنفکر ما وراثت نبوت را در تاريخ و مسئوليت علمای ما نيابت امامت را دراسلام داشتن و . . .
۹- مسئوليت هر خانواده شيعی، پيرو خانواده ای بودن که در آن، علی پدر است و فاطمه مادر و زينب دختر و حسين پسر!
۱۰- بالاخره، مسئوليت هر شيعه ای در هر عصری و نسلی، از هرچيزی و هرکسی، به ˝ کربلای انقلاب ˝ و ˝ حسين شهادت ˝، ˝ گريز زدن ˝! و ˝ رهبری ˝ و ˝ برابری ˝ را اصل ايمان خويش و هدف خويش، و تحقق آن را مسئوليت خويش دانستن. و اين همه، يعنی ˝ علی ˝ را نه چون بتی پرستيدن، که چون راهبری پيروی کردن و در يک کلمه: ˝ علی وار ˝ بودن و ˝ علی وار ˝ زيستن و ˝ علی وار ˝ مردن.
که ˝ شيعه علی بودن ˝ يعنی اين.
و ˝ مسئوليت شيعه بودن ˝ يعنی اين!

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول