خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

دو پويش و سه گرايش در ايران

رضا عليجانی

بايد بر يک نکته مهم تأکيد شود و آن اين که هر سه راه حل اينک و در کوتاه مدت به يک اندازه ذهنی و ناکارآمد به نظر می رسد ...



در ايران کنونی دو پويش مهم در جريان است: اين دو پويش بخش مهمی – و البته نه همه – مردم را در بر می گيرد: جنبش سبز – نارضايتی همه جانبه از سوی بسياری از آحاد مردم و اقشار اجتماعی از حکومت.

پويش اول، عليرغم برخی تشکيک های نظری ، در قامت يک جنبش اجتماعی خود نمايانده است. اما جريان و پويش دوم اولا حوزه های گوناگونی را در برمی گيرد (نارضايتی های ناشی از بيکاری، تورم ، کمبودهای رفاهی و فاصله های طبقاتی، سخت گيری ها و تبعيضات گوناگون اجتماعی، مذهبی، قومی و… ، سخت گيری برتفريحات عمومی و شرايع مذهبی و…) و ثانيا اکثرا بسيار پراکنده، توده وار و اتميزه است. در باره پويش دوم بايد به طور مستقل به بحث و کاوش پرداخت. اين امر مسئله ای مبرم و در مرحله کنونی به شدت استراتژيک است که متأسفانه نيروهای منتقد و تحول طلب عمدتا برخوردی در «سطح» و شعاری با اين پديده دارند و کمتر به «عمق» می روند و حساب «برنامه ريزی شده» استراتژيکی روی آن می گشايند.

اما در رابطه با پويش اول که اينک در خود سه گرايش يافته (و در زير بدان ها خواهم پرداخت) توجه به يک نکته ضروری است. جنبش سبز اينک در عرصه حضور عينی و فعال اجتماعی اش خاموش است. و به تعبيری در رابطه با خواسته رأی من کجاست؟ به پايان رسيده است و در فاز دوم اش خواهان تغيير رفتار حکومت و توجه به مطالبات معترضان شده است. اين فاز اينک به صورت زيرپوستی در جامعه و در ميان کنشگران اين جنبش زنده است و تداوم دارد. حاکميت نظامی – امنيتی با سرکوبی شديد ، فعاليت عملی و کنش موثر اين پويش را متوقف کرده است. مقاومت اما از خيابان ها به زندان ها و محافل غيرعلنی منتقل شده است. البته اين انتقال ظهور و تعين جنبش را در نگاه مخاطبان داخلی (و بين المللی) کاهش و تقليل داده است. در تاريخ جنبش های زيادی بوده اند که دوره های عروج، رکود و بازخيزی داشته اند و جنبش هايی بوده اند که به تدريج رو به افول رفته اند. جنبش سبز تا موقعی که به عنوان يک برساخته ذهنی و وجودی و نيز- در حد و حدود خود- عينی و اثرگذار در ذهن و رفتار کنشگران، مخاطبان و رقبايش وجود و حضور دارد، به حيات خود ادامه می دهد. و هر وقت برساخته ديگری پديد آيد و همان نقش را ايفا کند و يا به نقش آفرينی جديدی بپردازد (و احيانا ضعف و نقصان های نمونه قبلی را ترميم و اصلاح کند) جنبش و پويش قبلی يا به پايان می رسد و يا با پوست انداز در حيات و حرکت نوين، تداوم می يابد (اين سير و تغيير و تحول مانند تغيير پارادايم ها در انديشه توماس کوهن اسـت).

جنبش سبز نيز تا موقعی که در ذهن و زبان زندانيان اش، معتقدان و فعالان اش زنده است و به يک نام واحد خوانده می شود و تا موقعی که مخالفان اش هم چنان بر آن حساسيت نشان می دهند به حيات خود ادامه می دهد. اين واقعيتی است که از يک منظر «توصيفی»، عليرغم تنوع آرايی که در رابطه با جنبش سبز وجود دارد، نبايد از سوی هيچ کدام از طرفين ماجرا ناديده گرفته شود. همان طور که نبايد در ابعاد و اندازه های اين جنبش اغراق کرد و محدوديت ها و ميزان توان و کارآفرينی آن و به ويژه روندی را که طی می کند ناديده گرفت.

جنبش سبز عمدتا برخاسته از مطالبات طبقه (يا اقشار) متوسط نوگرا در جامعه ايران است. انرژی اين اقشار از مشروطيت تاکنون آزاد شده و در اعماق اقيانوس جامعه ايران در جريان بوده و با نو به نو شدن و تغيير و تکامل و گاه تغيير رنگ و بو، خود را در پويش ها و جنبش های گوناگون نشان داده است. بر همين اساس ممکن است همين انرژی نهفته در اعماق جامعه ايران، در آينده ای نزديک يا دور، خود را در جنبش ديگری خود بنماياند. يک نکته حاشيه ای اما مهم در اين ميان اين است که رهبران و کنشگران يک جنبش بايد آمادگی روانی و سياسی – استراتژيک برای اين پوست اندازی ها داشته باشند، وگرنه «تاريخ» و مناسبات اجتماعی از آنها عبور خواهد کرد و آنها در فضا و مختصات قبلی خود باقی خواهند ماند (مانند آنچه برای اولين انتخابات رياست جمهوری و يا انتخابات رياست جمهوری ۸۴ برای برخی برگزيدگان يا نامزدهای اين دو واقعه پيش آمده است).

با اين مقدمات می توان به بحث اصلی رسيد. اينک در پويش اعتراضی جنبش سبز سه گرايش پديد آمده است که با تعابير مرسوم سنتی می توان آنها را راست و ميانه و چپ ناميد. هر چند به نظر نمی رسد اين تعابير از دقت لازم برخوردار باشند. شايد به تعبيری بتوان آنها را سه گرايش اصلاح طلب، تحول خواه (اصقلايی) و انقلابی ناميد.

بررسی دقيق ويژگی های هر يک از اين سه گرايش و نقاط اشتراک و افتراق شان مجالی بيشتر می طلبد.

رأی دادن آقای خاتمی در انتخابات اخير، جدا از هر گونه نقد «روشی» (سياسی – تشکيلاتی – اخلاقی) که به آن وارد است، اما، بيانگر «جريانی» (فراتر از فرد آقای خاتمی) است که به اين رويکرد معتقد است. هر چند برخی کنشگران اين جريان هيچگاه خود را «سبز» نناميده اند (و برخی نيز از ابتدا مرزبندی سياسی يا عاطفی و بيانی داشته اند)، اما برخی نيز با سکوت يا حمايت ضمنی خود، نما و جلوه ای همراه با جنبش سبز از خود نشان داده اند. در هر حال، عليرغم تنوع داخلی اين رويکرد، اين گرايش در ميان اکثر جريانات سياسی طرفداران و حاميانی دارد .

يک برخورد با اين رويکرد اين است که آن را خارج از محدوده جنبش تعريف کرده و برخوردی با اين پيش فرض و مختصات با آن صورت گيرد (البته اين برخورد می تواند دوستانه، هم سو و همکاری در نقاط مشترک باشد) . اما برخورد ديگر اين است که اين رويکرد به عنوان بخشی (و فراکسيونی) در داخل رنگين کمان سبز تعريف شود.

در هر حال اين گرايش معتقد به کوتاه آمدن از برخی خواسته ها، تجديدنظر در برخی برخوردها و ادبيات خاص جنبش و… و به نوعی بازگشت به رويکرد دوران اصلاحات است. در اين رويکرد بايد برای آزادی زندانيان و رهبران مدنی و نمادين جنبش تلاش کرد، اما نبايد ابايی از آن داشت که از اين افراد برای مصالح بالاتر عبور کرد و ضمن حمايت از آزادی و حقوق شهروندی آنها، اما به تدريج آنها را در حاشيه قرار داد. طرفداران اين گرايش می توانند استدلال ها، نقطه عزيمت ها و صورت بندی های مختلفی از چرايی رويکرد خود بيان کنند. هم دلايل و هم علت های بحث طرفداران اين رويکرد مختلف است. اما از نقطه نظر استراتژيک مهم ترين نقطه اتکای آنها مسئله «تناسب قوای سياسی» و ضعف اين سو و قدرتمندی و دست بالا داشتن جناح مقابل است. بنابراين اگر نخواهيم خواهان فشار يا حمله خارجی باشيم بايد به هر حيله رهی به دل و درون جناح مقابل گشود تا شايد گشايشی حاصل شود.

در سمت ديگر افراد و گرايشاتی هستند که معتقدند حاکميت حاضر به عقب نشينی و دادن هيچ گونه امتيازی نيست و قانون اساسی نيز اختياراتی کامل به آنها داده و سابقه رفتارهای اصلاح طلبانه هم در چارچوب نظام ناکام و ناموفق مانده، بنابراين بايد از مرز خواسته های قانون گرايانه و اصلاح طلبانه گذشت.

برخی از طرفداران اين گرايش شديدا مخالف نقش آفرينی نيروهای بيگانه هستند و معتقدند «ملت ايران» و يا «جامعه مدنی» بايد مستقلا و با نيرو و فشار خود دست به اين «تغيير بنيادی» بزنند و برخی نيز خواهان فشار (و بعضا حمله خارجی) برای تغيير وضعيت بن بست آلود کنونی هستند.

اما به نظر می رسد هم چنان «جريان اصلی» اين جنبش خواستار روش های مسالمت آميز، گفتار قانون گرا ( و البته معتقد به تغيير قانون در همه سطوح) و به دنبال خواسته های مشخص و محدودی است که دربين جريانات مختلف مشترک است.

جريان اصلی جنبش سبز به طور خاص (و جنبش دموکراسی خواهی به طور عام)، البته در درون خود متنوع بوده و سقف خواسته ها و هدف گذاری های آنها متنوع است .اما آنچه حد مشترک آنهاست توجه ويژه به «عقل عملی» ضمن اتکاء به «عقل نظری» است. آمادگی برای تغيير و جابجايی خواسته ها (جلو بردن و يا عقب کشيدن شان) بر اساس «تناسب قوای سياسی» و تلاش برای گرفتن «مخرج مشترک» و ايجاد هم سويی حداکثری بين نيروها و گرايشات گوناگون ، يک تفاوت مهم آنها با طيف تندتری است که بيشتر بر اساس استدلال های نظری (هر چند عمدتا صحيح و درست، اما ناموفق و ناکام) حرکت می کند و کمتر به توازن قوای سياسی و «مرحله» مبارزه (يعنی مرحله دموکراتيک ملی) بها می دهد.

تفاوت «جريان اصلی» با طيف پراگماتيست تر هم بی توجهی آنها به اتفاقات از خرداد ۸۸ تاکنون و عدم دقت در تصلب جناح مقابل و پربها دادن به منفذهای کم ارزش (و حتی بی ارزش) و عدم تجربه اندوزی از رفتار و روان شناسی جناح مقابل است. در جريان اصلی برنامه روشن و اجماعی وجود ندارد يا اعلام نشده است اما آنچه از مجموعه مباحث و مواضع برمی آيدبرخی مشسترکات چنين است: ايستادگی بر فرهنگ مقاومت، رويکرد ارزش گرا (وظيفه گرا) به سياست در کوتاه مدت و در مرحله قفل شدن شرايط، تلاش برای تقويت و توسعه جامعه مدنی و برخورد متنوع با قدرت (از قهر تا آمادگی برای گفت و گو) و توجه به افکار عمومی و مناسبات جهانی، اما عدم اتکاء به دولت ها و به خصوص مخالفت روشن با فشار آوردن اقتصادی به ملت ايران و بالاتر از آن حمله نظامی و…

هر چند ممکن است طرفداران هر سه گرايش خود را «جريان اصلی» پويش اعتراضی کنونی و جنبش سبز بدانند، اما نگارنده نيز از منظری مستقل و عمدتا داخل کشوری و براساس مشاهدات خود، نظرگاه خويش را مطرح می کند.

از همين موضع و منظر بايد بر يک نکته مهم تأکيد شود و آن اين که هر سه راه حل اينک و در کوتاه مدت به يک اندازه ذهنی و ناکارآمد به نظر می رسد . بنابراين طرفداران هيچ کدام از رويکردها (و رويکردهای تلفيقی) نمی توانند ضعف و نادرستی نظری و يا ناکارآمدی عملی رويکردهای ديگر را مصادره به مطلوب کرده و دليل صحت و موفقيت رويکرد خويش بدانند.

بنابراين و به اين معنا هر سه راه حل بايد روی ميز باقی بماند. آيا می توان سه راه حل را هم زمان پيش برد؟

به اين سوال بايد در نوشتار جداگانه ای پرداخت

 

بر گرفته از سايت ملی مذهبی ـ ارديبهشت ۱۳۹۰

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول