خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 

تاريخ و تجربه ـ قسمت اول

کمال رفعت صفايی
 
کمال رفعت صفايی
 
   

گزارش  چهره ی  هميشه به يادماندنی شعر معاصر ايران،  کمال رفعت صفايی، از شعبده بازی موسوم به «انقلاب ايده ئولوژيک»، و تاثيرات ويرانگر آن بر جنبش انقلابی ايران عليه رژيم جمهوری اسلامی

 قسمت اول

برای خواندن قسمت دوم،
اينجا کليک کنيد


پيشگفتار:
 
نوشتن اين سطور برای من دشواری هايی در بر دارد. نوشتن درباره مسعود رجوی که خود را رهبر انقلاب نوين مردم ايران می داند. اما من که خود را همچنان سربازی در راه آرمان آزادی و برابری می دانم گزارش حاضر را به کاغذ می آورم و ترديد ندارم که بيش از آنکه مورد سوء استفاده های جمهوری اسلامی قرار بگيرد به عنوان تجربه ای مفيد و لازم، خلق و انقلاب ايران، از آن بهره خواهند برد.
 
مقدمه:
 
رژيم جمهوری اسلامی يا رژيم قرون وسطايی آخوندها يا رژيم ولايت فقيه يا رژيم ضد بشری خمينی ...همين که هست هر آنچه هست. به جرم اينکه با سرکوب مستمر و غارت مداوم انقلاب، آزاذيخواهان را واژگون کرد، بايد واژگون شود.
اين مهم در کانون خواست ترديد ناپذير خلق، خواست تمام کسانی است که در مسير مبارزه برای آزادی و برابری، توسط ان رژيم شکنجه و تير باران شده اند. پس به رغم تغيير فصل ها و رنگ ها، فعل سرنگونی جمهوری اسلامی در سه زمان صرف ميشود : گذشته، حال، و آينده.
 
جنايات رژيم جمهوری اسلامی، نظام سلطنتی را در اذهان زنده می کند. بی ترديد اگر رژيم سلطنتی به مثابه رژيمی سرکوب گر و وابسته به امپرياليسم ساليان پياپی در حلقه های پيوستۀ نظم سياه طبقاتی، زنجير اختناق را بر دست و پای جامعه نمی پيچيد، روحانيت در چهره آلترناتيو از "منبر" به "تخت" پيشروی نمی کرد و نمی توانست در حاکميت مستقر شود. به واقع توتاليتاريسم شاهنشاهی و  سرکوب نيروهای انقلابی ، امکان رشد توتاليتاريسم مذهبی را در متن جمهوری اسلامی فراهم کرد. از اين نظر اين  دو رژيم لازم و ملزوم يکديگرند و نفی هر کدام به نفی ديگری راه می برد.
رژيم جمهوری اسلامی که از طريق مهار کردن انقلاب  ضد سلطنتی و سرکوب پيش تازان انقلاب  پا به عرصـۀ وجود گذاشت. رژيمی که نا مشروع بود و جز با استمرار و سرکوب نمی توانست در حاکميت باقی بماند. بنابراين تضاد و رودرروئی نيروهای انقلابی و جمهوری اسلامی هم، از آغاز اجتناب ناپذير بود.
در اين راستا عناصر عرصۀ نبرد که پيش از قيام ۲۲ بهمن در جامعه وجود داشتند، در آرايشی آشکار صف آرايی کردند. صفوف پيش تازان انقلاب بر بستر روشنگری مبارزاتی هر روز فشرده تر شد و هزاران انقلابی پر شور برای محقق ساختن آرمان آزادی و برابری به سازمان های سياسی پيوستند. يکی از اين سازمان ها که به لحاظ سنجش نيرويی، انضباط درونی و وسعت تشکيلاتی از موقعيت مهم و موثر برخوردار بود سازمان مجاهدين خلق ايران نام داشت.
سازمانی که به اعتبار کارکرد اعضايش در پهنۀ مبارزه با رژيم های سلطنتی و جمهوری اسلامی، در برهه ای از تاريخ جنبش سياسی ايران کارنامه ای مملو از فداکاری به جا نهاد.
آنچه در سطر های آينده می آيد گزارشی است از چرخش و دگرديسی ارتجاعی اين سازمان، تحت فقاهت مسعود رجوی، رهبری که اعتماد مبارزاتی هزاران عضو اين سازمان را به بی راهۀ "احوالات شخصه" خود کشاند و بر بستر  خون تير باران شدگان، با اختراع انقلاب ايدئولوژيک، "تراژدی قدرت" و "کمدی ابتذال" را در هم آميخت و جبران ناپذيرترين ضربه را بر جنبش انقلابی ايران، برای سرنگونی رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی و مستقر کردن آزادی و برابری فراهم کرد.
 
توضيح:
 
يک جريان سياسی در هيات سازمان يا حزب، در دو نوبت، دو چاپ از خودش به دست می دهد. "چاپ اول" و "چاپ دوم". "چاپ اول" دورانی از حيات پديده سياسی را در بر می گيرد که عليه قدرت حاکم می جنگَد. "چاپ دوم" دورانی را در متن نظر می گذارد که پديده سياسی خود به قدرت حاکم تبديل شده است. در "چاپ دوم" ساخت درونی داستان همين است که بود فقط برخی شخصيت ها ی داستان و چهره هايی ديگر خط خورده اند و شماری از سطرها نيز همان نيستند که بودند. به هر صورت آنقدر مختصرند که به   چشم نمی آيند.
مسعود رجوی نيز، نه همچون يک فرد که به مثابه "ولی فقيه" يک جريان سياسی (هر چند کارگزارانش زمينی هستند) او فقط به خدا حساب پس می دهد. تا به حال، با مجموعه جهان بينی، روش ها و رابطه هايش با جهان بيرون از خويشتن، "چاپ اول" خودش را بر بساط گذاشته است. بر مبنای اين استدلال اين گزارش "چاپ اول" نام گرفته است.
اگر مسعود رجوی  يا هرکس همچون او بتواند انقلاب ايران را که عليه حکومت سلطنت زاد آخوندها، آغاز شده است، با سرقت مسلحانه هم به نام خود کند و در حاکميت مستقر شود، "چاپ دوم" آن بی هيچ تصحيح       و پوزشی همچون "چاپ اول" آن خواهد بود
 
"چاپ اول" روش های مسعود رجوی را مرور می کنيم :
 
"خود شيفتگی و تمام خواهی در خون ديگران"
 
حدود هزار عضو و هوادار سازمان را به خط کرده اند تا نام رهبر را بر تپه ای نقاشی کنند:
 

 

رژه ی انقلاب ايده ئولوژیک

در گرما گرم مبارزه با رژيم جمهوری اسلامی مخارج خود شيفتگی مسعود رجوی را کدام کسان می پردازند؟
 
 
توضيح اول :
 
به عنوان نگارنده اين گزارش و عضو سابق سازمان مجاهدين بايد خاطرنشان کنم که : من نيز در ميدان تب آلود "ايمان" و "عاطفه" ی جمعی، خون و اشک جمعی (که روانشناسی ويژه ای را ايجاد می کند) با اعتماد بی شائبه به مسعود رجوی از تاييد کنندگان "انقلاب ايدولوژيک بودم و بر بنياد يک نسبيت گرايی خرد شده که يعنی ديگر نسبيت گرايی نبود. من می پنداشتم که اين "پديده" در خدمت مبارزه انقلابی عليه رژيم ضد بشری ولايت فقيه و محقق ساختن آرمان آزادی و برابری است. اما در جريان عمل و گام به گام با تاخيری غمناک و جانکاه (پس از سه سال) دريافتم که "عروسی سياه" و "شاه بازي" مذهبی مسعود رجوی که در منش توتاليتاريسم ريشه دارد و آينه ی تمام نمای تراژدی تمام خواهی در تمام زمينه های ممکن و نا ممکن است، هيچ ربطی به "الزامات انقلاب نوين مردم ايران" نداشته و ندارد و جز در جدول عناصر مخل انقلاب نوين مردم ايران جايگاهی برای آن متصور نيست و از اين روی در پايان سال شصت و شش از اين مجموعه که با پذيرش ايدئولوژيک "ولايت فقيه نوين" به پديده ای ديگر تبديل شده بود، جدا شدم.
 
در آستانه تصميم به خروج از سازمان و عراق در حالی که هنوز به عنوان عضو هيات تحريريه صدای مجاهد بخشی از برنامه ی "همراه با مجاهدين" را تحرير می کردم (و تا آخرين شب حضورم در عراق آن را انجام می دادم) در برزخ :  يا "چتر رهبری  سازمان" يا "حاکميت دولت عراق" (به منزله دو انتخاب ممکن برای افراد مسأله دار  که در نشست "اردوگاه" عراق به صورت بخشنامه از طرف مهدی ابريشمچی به همه ابلاغ شده بود)، به ناگزير با يک نامه ی دو صفحه ای که از طريق محمود احمدی عضو سابق دفتر  سياسی و مسئول تشکيلاتی ام برای "رهبر انقلاب نوين ايران" ارسال شد درخواست خود را به  اطلاع رساندم.
 
در اين نامه از مسعود رجوی که بر فراز «هيچ کارگزاران» غرقه در خون، يگانه قادر تصميم گيرنده بود و يک تنه اساس، استراتژی سياست تعيين ميکرد  در شکلی  دوستانه درخواست کردم که به  دليل مسايل تشکيلاتی و انسان شناسانه » که معنايش هم برای من و هم برای مسعود رجوی جز اين نبود که انتقاداتی به مناسبات ديکتاتورمآبانه ی تشکيلاتی و دستگاه نظری انسان شناسانه ی سازمان تا حدی است که ديگرنمي‌توانم در سازمان بمانم، با خروجم از عراق موافقت کند. و تصريح کردم که چون با فکر کافی تصميم گرفته‌ام، نميخواهم از طرف مسئولين تحت برخورد قرار بگيرم (يعنی ديگر اجازه نمی دهم که تحت فشار و بازجويی قرار بگيرم). پس از پانزده روز موافقتش را از طريق عضو مرکزيتی که در دفترش کار می کرد به من ابلاغ کرد.
روز پانزده بهمن ۱۳۶۶ وارد فرانسه شدم، چهار روز بعد با يکی از اعضای مرکزيت سازمان که در زمينه گزارش نوشتن "پايينی ها" برای "بالايی ها" بسيار فعال بود و از طريق تقديس رجوی، تعادل روزمره خود را حفظ می کرد مواجه شدم و در نخستين گفتگو تصريح کردم که "برای تحقق آرمان های مشخصی ده سال بيش به سازمان پيوستم و امروز برای دفاع از همان آرمان ها از سازمان جدا شده ام." و در واقع آنچه را که در عراق و در فقدان مصونيت تشکيلاتی حقوق انقلابی نتوانسته بودم به زبان بياورم به بيانی کلی به او گفتم تا هر چه زودتر به سازمان گزارش کند.
  
چند هفته بعد از آن با منوچهر هزار خوانی که مسئوليت سردبيری ماه نامه ی شورا را به عهده داشت صحبت کردم و برای فروغ فرخزاد ياد نامه ای نوشتم. اين يادنامه چاپ شد اما از آنجا که در اين يادنامه ی فرهنگی، آنچه که به طور منطقی نبايد وجود می داشت، وجود داشت : "اثبات مسعود رجوی به کمک شعرهای فروغ فرخزاد" ! و آنچه به طور منطقی بايد وجود می داشت، وجود داشت يعنی نظرات فرهنگی و اجتماعی من، و از جمله عبارت "بزرگ بی مانند بی بديل" مسعود رجوی را برآشفت و در تحليل نهايی رفتاری را که درخور القاب انتصابی او نبود نشان داد، و بار ديگر اذعان کرد که به جز "فرهنگ ستايش" هيچ فرهنگی را نمی تواند تحمل کند.
فقط محض اينکه روشن شود چگونه اختناق سازمانی به اختناق فرهنگی راه می يابد در انتهای اين کتاب عين مطلب ياد نامه ی فروغ فرخزاد و بخشی از نامه ی ارسالی من به مسعود رجوی آورده شد . همچنين مسعود رجوی در ۱۰ ارديبهشت سال ۱۳۶۷ به خاطر چاپ همين يادنامه جلسه ۶۰ نفره ای را در اور سوراوآز به رياست حسين مهدوی سازمان داد، و از زبان  عضو هيأت اجرايی -اش به سايرين گفت که از ابتدا تا انتهای مقاله ی کمال عليه "رهبر سازمان" است، و تصريح کرد که : "چون از مرگ ترسيده است، حالا عليه رهبری شخص مسعود مطلب می نويسد" و در تمام دنيا عضو هر سازمان انقلابی که به سازمانش پشت کند، خائن قلمداد می شود و حکم خائن اعدام است ولی ما اينگونه افراد را با توجه به الطاف رهبری اعدام نمی کنيم . البته اينکه : در سازمان های انقلابی تمام دنيا حکم اعدام درون تشکيلاتی رسميت و قانونيت دارد يا خير موضوعی است مستقل و اينکه مسعود رجوی خودش را هنوز "انقلابي" می داند نيز سوءتفاهمی است مستقل. سوءتفاهمی که از "تراژدی سازماني" عبور می کند و به تراژدی اجتماعی تبديل می شود.
بگذرم ....
پيش زمينه ای که در آغاز اين نوشتار از نوشتن آن ناگزير بودم، فقط برای اين بود که پروسه پيوستن و گسستم را از سازمان توضيح داده باشم تا از اين طريق شناسنامه نگارنده به تفهيم متن اصلی کمک کرده باشد. چرا که موضوع اين گزارش کالبدشکافی روش هايی است که در يک سازمان به نام انقلاب نوين اعمال شد و می شود. روش هايی که در تماميت خود با انقلاب در ريشه ای ترين و عالی ترين مفهوم آن در جدالی قهر آميز ايستاده اند. تکرار ناگزير نام مسعود رجوی در اين گزارش از آن رو موضوعيت پيدا می کند که او به مثابه "ولی فقيه" بو جود آورنده ی نظم و نظام عقب مانده ای است که اهداف ارتجاعی را دنبال می کند.
شايد پسوند هايی همچون "عقب مانده" و "ارتجاعي" را که در کنار" نظم" و "نظام" و "اهداف" مسعود رجوی نشانده ام به عنوان "ادعا" تلقی شود، مگر اينکه در سطر های بعد، متن اصلی به اثبات آن به پردازد.
 
 
از "قيام عکس" های مسعود رجوی (سال ۱۳۶۲) تا "انقلاب ايدولوژيک" (سال ۱۳۶۴)

 
اوايل زمستان ۶۲، در بخش اجتماعی سازمان، مستقر در فرانسه بسيج عمومی اعلام کردند. بسيج عمومی برای پخش عکس های مسعود رجوی در سرتاسر ايران. سازمان شرايط حاکم بر جامعه را تحليل کرده بودإ و به اين نتيجه رسيده بود که يکی از دلايل افت جنبش تا آنجا که به نيروی محوری آن يعنی سازمان مجاهدين مربوط ميشود، عدم حضور چهره مسعود رجوی است !!! بدين ترتيب به سرعت به دستور روشن روان، عضو مرکزيت ( و پس از چندی عضو دفتر سياسی و عاقبت هوادار سازمان) مشغول کار شد. طی چند روز عکس های مختلف مسعود رجوی روی ميز مسؤولين قرار گرفت. تعدادی را باز تکثير کردند. جاذب ترين عکس ها را که بهتر بتواند مردم را در راستای قيام عمومی و سرنگون کردن رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی، تحت تاثير قرار دهد و آنها را به حرکت در آورد، انتخاب کردند. سپس عکس ها به رويت مسعود رجوی رسيد و او نيز فيگور دو عکس و استراتژی پخش آنها را تاييد کرد. پيگيری چاپ عکس ها به صورت پشت چسبی، جهت چسباندن به کابين های تلفن عمومی و شيشه های مکان های عمومی در فرانسه را يکی از نهادها انجام داد. ساير نهاد ها هزاران آدرس مردم  را به صورت حروف الفبا فهرست کردند و روی پاکت‌ها نوشتند و عکس های مسعود به تهران و شهرستان ها ارسال شد.
اين کار مداوم و بسيار فرسايش بار بود. گذاشتن دهها هزار عکس مسعود رجوی در هزاران پاکت با کيفيت بالا و نوشتن هزاران آدرس به دست تک تک افرادی که برای اين "عمليات" بسيج شده بودند و ارسال آنها به ايران در روزهای پياپی ادامه داشت و وقت بسيار زيادی از بخش اجتماعی گرفت. اين عکس ها بايستی به دست هسته های مقاومت رسيده و آن ها می بايست به سهم خود در پخش آن ها اقدام کنند و اين در حالی بود که خود مسعود رجوی به مانند هر فردی که مقدار کمی با شرايط پليسی و سرکوب گرانه رژيم در آن زمان آشنا بود ترديدی به جا نمی گذاشت که هر نفری که در حال پخش اين عکس ها دستگير می شد به اعدام محکوم بود: اما با در نظر داشتن اين اصل که بهای قيام مسلحانه توده ای بايد به تمامی پرداخت می شد إ رجوی با قاطعيت تمام از اقامتگاه خود در فرانسه اين بها را از سپاه نا تمام خلق قهرمان ايران پرداخت. حاصل چه بود ؟ صد ها عکس پراکنده بر در و ديوار اين شهر و آن شهر چسبانده شد، صدها هوادار سازمان که رابطه ی تشکيلاتی شان بيش از اين قطع بود به دنبال اين قيام عکس فعال شدند و به همان سرعت شناسايی و دستگير شدند و توسط جوخه های اعدام جمهوری اسلامی به خون در غلتيدند. و هزاران نفر ديگر که آدرس آنها بواسطه ی روابط خانوادگی يا دوستانه در اختيار افراد خارج کشور سازمان بود و به نوعی هوادار و مخالف رژيم تلقی می شدند در بازرسی و بازبينی نامه های ارسالی از خارج کشور آن هم با آن حجم بيسابقه و عظيم، توسط دستگاه اطلاعاتی رژيم دستگير گشتند.
دفتر سياسی و مرکزيت از اروپا برای هواداران سازمان دستور کار تعيين کرده بوند. آنها بايد عکس ها را پخش می کردند و بعد با سفارت خانه های کشورهای مختلف در ايران تماس می گرفتند و اطلاع می دادند که صد عکس، دويست عکس، يا هزار عکس مسعود رجوی را پخش کرده اند. تا به اين ترتيب سفارت خانه ها هم به حصّور سازمان در ايران واقف شوند و هم به محبوبيت توده ای رهبر اين سازمان که عکسهايش را در همه جا پخش می کنند.
وظيفه هواداران سازمان البته به همين جا خاتمه پيدا نمی کرد، در زير چتر سرکوب رژيم جمهوری اسلامی و تعقيب و مراقبت ها و کنترل تلفن ها آنها بايد با بخش روابط سازمان در فرانسه تلفنی تماس می گرفتند و گزارش کار خود را مبنی بر تعداد عکس ها و مکان های پخش و نام سفارت خانه ها  را اطلاع دهند. اين تماس ها روی نوار ضبط می شد. بر روی کاغذ منتشر می شد. انبوهی گزارش داشتيم درباره فعاليت های هسته های مقاومت که در اين پوشه و آن پوشه روی هم انباشته می شدند : ديگر هم برای نيروهای داخل "کار" درست شده بود و هم برای ما إ می نشستيم با مسئولان گزارش ها را مطالعه می کرديم و آن ها خط جديد می دادند. روی برخی گزارشات علامت ترديد می گذاشتيم و می گفتيم : نه اين فرد جدی نيست ، موضوع عکس ها را به سفارت اطلاع نداده. يا اين عنصر عکس ها را خوب پخش نکرده، دوباره صحت اين گزارش بايد بی گيری شود. از فلان نفر که تماس گرفت سوال کنيم که آيا عکس های مسعود در خيابان آذربايجان چسبانده شده ؟ برای همه "کار" درست شده بود. برای پخش نشريه هم کار درست شده بود. آنها گزارش می دادند در هفته ی گذشته هزاران عکس برادر مسعود رجوی را به اماکن عمومی نصب شده است.
برخی از هواداران تماس می گرفتند و می گفتند که مواردی از تعقيب و مراقبت داشته اند و امکان تلفن زدن ندارند. وضعيت ايشان سرخ است. مسئولين  می گفتند : برو مسئله اش را حل کن و به او بگو "در جا نزن" آنها هم نمی زدند، ادامه می دادند پخش می کردند. به سفارت اطلاع می دادند به مسئولين سازمان گزارش می دادند، دستگير می شدند، اعدام می شدند... تير باران های پياپی و فزونی شمار سوگواران در راستای "قيام عکس مسعود رجوی !!!
در نشست های پخش عکس مسئولين سازمان می گفتند : "مگر يادمان نيست چند ماه قبل از تظاهرات مردم که به قيام ضد سلطنتی منجر شد، ناگهان هزاران عکس خمينی پخش شد ؟ عکس ها نقش تعيين کننده ای به مثابه آلترناتيو شاه داشتند." به اين ترتيب مسعود رجوی که در بن بست استراتژيک، شرايط اجتماعی، سياسی ماه های پيش از انقلاب ۲۲ بهمن را در ذهن بازسازی کرده بود. برای آزمايش کارکرد نفوذ منحصر به فرد عکس خود، عملا وارد ميدان شده بود فقط دشواری اين بود که مسافت ميان رويا و واقعيت نه با تعدادی عکس که با خون مفروش شد. "خون جان بر کفاني" پرشور که به آرمان آزادی و برابری عشق ورزيدند.
خود شيفتگی مسعود رجوی البته می تواند به عنوان موضوع تحقيقی روانشناسانه مورد استفاده قرار گيرد اما پيش از آن بايستی روی آوری او به "قيام عکس ها" را در کادر بن بست استراتژيک مطالعه کرد. بن بستی که همچون راز سر به مُهر، هيچگاه در سازمان به بحث جمعی و انقلابی گذاشته نشد، زيرا در آن صورت مسعود رجوی همچون رهبری خطا ناپذير نمی توانست، ايدئولوژی سازمان ولايت فقيه را در سازمان حاکم کند. در امتداد فعاليت پخش عکس های مسعود، شماری از باقيمانده ی فعال ترين هواداران که در اين مرحله با جديت بيشتری فعاليت کرده بودند، انتخاب شدند. اين تيم ها نيز در راستای استراتژی تلفنی سازمان تشکيل شد. دستور کار آنها که عبارت بود از پرتاب تخم مرغ رنگی به سوی عکس های  خمينی و ريختن چسب قطره ای در قفل  در فالانژها ...از طريق صدای مجاهد و تلفن به اطلاع شان می رسيد. تيم ها فعاليت خود را شروع کردند و گزارشات رمزنويسی شده ی آنها به فرانسه می رسيد. تعدادی از اعضای سازمان گزارشات "استراتژی چسب قطره اي" را تحويل می گرفتند، تعدادی تبديل می کردند، تعدادی ديگر، گزارشات را جمع بندی می کردند. ديگران اين گزارشات را برای نشريه تايپ می کردند . اعضای تحريريه ی نشريه مجاهد در زمينه ی فعاليت هسته های مقاومت در کادر قيام مسلحانه ی توده ای، مقاله می نوشتند. مسعود رجوی نشريه مجاهد را پيش از چاپ مطالعه می کرد، تصحيح می کرد، تاييد می کرد و به ان ترتيب تمام بخش های مختلف سازمان حول "استراتژی پرتاب تخم مرغ رنگي" و ريختن چسب قطره ای و چسباندن عکس های مسعود، فعال شده بودند.
اين مرحله از فعاليت در نامگذاری متداول مسعود رجوی "خلق جديد، فرماندهی از دور" نام گرفته بود. طبق تحليل او طی سال ۶۰ تا ۶۲ "خلق جديد"ی شکل گرفته بود که بايد آنها را از دور و از طريق سيم تلفن رهبری کرد. سيم تلفن شاه رگ حيات استراتژی سازمان بود. به همين اعتبار به رغم گزارشات پی در پی مبنی بر وجود کنترل تلفن ها از جانب رژيم، مدافع سرسخت ارتباط تلفنی بود. به عبارت ديگر ترديد درباره ی استراتژی ناموفق با قاطعيت دفاع می کرد. ترديد درباره ی استراتژی قيام مسلحانه توده ای از طريق ارتباطات تلفنی : ايران/اروپا ، اروپا/ايران و نيز استراتژی "قيام عکس" به ترديد درباره ی صلاحيت مسعود منجر می شد.
از سوی ديگر بيهوده نبود که در آموزش های تشکيلاتی اعضا ی دفتر سياسی می گفتند : حرام ترين حرام های ايدئولوژيک عدم اعتماد و ايمان به صلاحيت رهبری است. زيرا از نظر ميزان صلاحيت ما در جايگاهی قرار نداريم که خطاهای مسعود را کشف کنيم. مسعود رجوی خودش نيز در دفاع از خودش خطاب به افراد سازمان می گفت : "می گويند استراتژی سازمان غلط است، می گويند در تشکيلات سازمان دمکراسی نيست. آقا و خانم محترم بريده ای إ صاف و صريح بگو بريده ام. ديگر رديف کردن اين عيب و ايرادها به سازمان چه معنی دارد ؟" از نظر مسعود رجوی که همانا "تجسم خدا" در تشکيلات سازمان بود هرکس استراتژی من درآوردی او را مورد نقادی قرار  می داد "بريده" بود، "درهم شکسته " بود. در صورتی که نخستين کسی که در سازمان مجاهدين ماه ها قبل از شاه بازيی مذهبی موسوم به "انقلاب ايدئولوژيک" انصراف عمل خود را از رعايت پرنسيپ های دشوار انقلابی اعلام کرده بود و بريده بود خود مسعود رجوی بود. اگر ديگران بر اثر شکنجه های  طولانی در رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی می بريدند و به تلويزيون می آمدند و ولايت فقيه خمينی را تاييد می کردند، مسعود رجوی در زير ضربه های ناشی از بی کفايتی های خود به مفهوم ريشه ای کلمه "بريده" و "در هم شکسته" بود و به تاييد ولايت فقيهی در خويش برخاسته بود. آثار اين "بريدگي" را که در انقلاب ايدئولوژيک و سپس عمليات فروغ جاويدان حلقه به حلقه به کمال رسيد و بالغ شد را در سطور آينده مرور خواهيم کرد.
 
 
ازدواج قبيله ای :
مسعود رجوی هشت ماه پس از شهادت همسرش اشرف ربيعی همچون رئيس قبيله که می خواهد از طريق ازدواج روابط خود را با روسای قبيله ديگر مستحکم سازد و يا احتمال شکاف در قبايل به هم نزديک شده را منتفی کند، با فيروزه بنی صدر ازدواج کرد. به سرعت اعضای مرکزيت و دفتر سياسی سازمان ازدواج مسعود و فيروزه را به خلق ايران تبريک گفته و در ارتباطات بيرونی مقالاتی چون "ازدواجی در امتداد اسلام و انقلاب" به چاپ رسيد. بعدها معلوم شد ما که آن زمان به عنوان اعضای سازمان در ايران سيانور در دهان با رژيم جمهوری اسلامی مبارزه می کرديم بريده بوده ايم ، اما مسعود رجوی که با نقل و نبات و گل و شيرينی و هلهله و به عنوان زدو بند قبيله ای به حجله می رفت، نبريده بوده است. و به روشنی معلوم شد که اعضای سازمان که در آن زمان در شکنجه گاههای رژيم فقيه، مقاومت می کردند و چندی بعد اندک شماری از آنان از زندان گريخته و به سازمان پيوستند و همچنين بعدها شايد از سازمان جدا شدند، "بريده" بوده اند، اما مسعود رجوی به اعتبار مقاومت در برابر "رنج  طلاق ها "! و پيشگامی در انجام "ازدواج های دشوار" ! که همگی در امتداد انقلاب است، مُهر جاودانه ی قهرمانی را بر پيشانی دارد. پس جا دارد که اين "قهرمان بزرگ" رهبر خطا نا پذير، رکورد دار تمام نيکی ها شود.
مسعود رجوی در پيله توهم فکر می کند که با دانشی بی مانند در درون خود و جهلی بی کران در جهان موجود و معاصر است و ارتباط زنجيره ای و ديالکتيکی "ازدواج اسلامی و انقلابي"، "طلاق ناگزير" "ازدواج ايدئولوژيک" فرماندهی از دور "انقلاب عکسي" ، "پرواز تاريخ ساز و، تقليد از سنن ارتجاعی مثل تقديم قالی های پياپی به اماکن متبرکه تا فاز های پياپی انقلاب ايدئولوژيک، مقوله هايی هستند که به نفی استثمار حتمی خواهند انجاميد و تنها مشکل کوچکی وجود دارد و آن هم اين است که ديگران با عقل های کوتاه خود از درک اين مکانيزم عاجزند!!!
مسعود رجوی می تواند همچون يک تئوريسين شريف در حيطه ی نظر در ميان پديده های همگون، پيوند ايجاد کند، اما آنگاه که او در مقام انتصابی رهبر انقلاب ايران می خواهد در صحنه ی عمل اجتماعی، اين اجزای نا همگون را پياده کند. آشکارا همان می شود که شد. جويبارهايی از خون جاری می شود، بی آنکه گامی به پيش رفته باشيم. جويبارهايی از خون چه کسان ؟ از خون فرزندان خلقی که به اين سازمان روی آورده اند تا آرمان آزادی و برابری را محقق سازند. گويا مسعود رجوی وظيفه دارد که بر ليست "شهدای انقلاب نوين ايران" بيفزايد. او هنوز نمی داند که با هر شهيد بايد در زمينه ی استراتژی که همانا سرنگون کردن رژيم جمهوری اسلامی و استقرار آزادی و برابری ست بايد به پيش نهاد و گرنه افزايش شهدای يک سازمان اگر همراه با پيشرفت های استراتژيکی و تشکيلاتی نباشد؛ نشان بی کفايتی مفرط رهبر خاص الخلاص آن سازمان است.
در راستای استراتژی "اتوبان"، "آتش بس"، "سرعت بالا"، "رفتن سريع قدرت" و صد البته با حداکثر "بی خيالي" در عمل نظامی معروف به فروغ جاويدان بيش از ۱۳۰۰ تن از افراد سازمان را قربانی می کند و مجددا از نظر استراتژيکی و تشکيلاتی و هم از جهت توان نظامی صد ها گام عقب تر می رود.
قمار کردن با خون آرمان خواه ترين فرزندان مردم ، زيان هايی را در بر دارد، از جمله آنکه رهبرانی از  اين دست را پيش از مستقر شدن در حاکميت بی آينده می کند.

(ادامه دارد)

 
برای خواندن قسمت دوم، اينجا کليک کنيد
 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول