خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 
نامه يی سپرده به باد و آب، برای مردم ايران
 
 
آنيس مايار
برگردان: محمد علی اصفهانی
 
 

بر اين نامه ی آنيِس مايار، گرافيست و نويسنده ی انسانگرای فرانسوی چه می توانم اضافه کنم که کلام ساده و صميمی و شعروار او را نيالايد. به جز سه کلمه:
ـ آنيِس، اين نامه را بعد از سخنان تحريک آميز کوشنر، وزير امور خارجه ی فرانسه در باره ی ايران، و تهديد ملّت ايران به جنگ و بمباران و ويرانی به وسيله ی او و نيکولا سارکوزی، نوشته است.
ـ آنيِس، آرزو کرده است که نامه اش را مردم ايران بخوانند.
ـ  و ای کاش توانسته باشم آرزوی اورا بر آورم. هرچند که گاه، فارسی کردن مطالبی از اين دست، آدم را به همان دغدغه يی مبتلا می کند که شاملو ی نويسنده و شاعر حرفه يی امّا مترجم غير حرفه يی سرانجام برآن غلبه کرد و گفت که شعر را و شعرواره را به هنگام ترجمه بابد تراش داد. همچنان که الماس را...

پانزدهم مهر ماه ۱۳۸۶

 وقتی که دختر کوچولويی بودم، مثل خيلی از کوچولو های ديگر همه جای جهان، بادکنک هوا کردن را دوست داشتم. دوست داشتم بادکنک های قرمزی هواکنم با کارت پستالی ضميمه ی هر کدامشان.
می خواستم که اينطور، پيامی را به بچه هايی ديگر، در آنسوی جهان، در نهايت زمين، بفرستم.
می خواستم که اينطور، رشته يی ظريف ببافم. ميان خودم و مردم.
هرچند که در واقعيّت بيرون رؤيا های من، کلمه هايم، قاعدتاً بايد بذر های باغچه ی خانه ی همسايه مان شده باشند.

من حتّی کلمه هايم را در بطری هايی گذاشتم و به دريا سپردم.
هرچند که در واقعيّت بيرون رؤيا های من، اين کار قاعدتاً بايد فقط باعث انبساط خاطر مأموران جمع آوری آت و آشغال های سواحل شده باشد.

طبعاً هيچ پاسخی به پيام هايم من دريافت نکردم. امّا وسوسه ی ناگزير سپردن پيام های بی پاسخ به کوران ها، در من همچنان باقی است. گو تا کوران های باد باشند يا کوران های آب.

امروز، شوق همزبانی با ناشناسی، غريبه يی، ناديده يی در آنسوی زمين، در من از هميشه بيشتر است.
و من امروز اينترنت را دارم به عنوان ابزار؛ و کوران الکتريسيته را به عنوان بستری برای کلمات خود را به آن سپردن.

اينترنت، بزرگ است. و من کوچکم. خيلی کوچک.
امّا می توانم من که پيامی برای مردم ايران بفرستم؛ و به خودم اميد بدهم که شايد به تصادف، به تمايل، به طعم و ذائقه، به پيوند، به رابطه، به ترجمه يی کم يا زياد همسان، بالاخره چيزی از کلماتم به مردم ايران برسد.

برای اين که امروز، ما پياده سواران و توده های مردم عادّی، بالاخره اين امکان را يافته ايم که بتوانيم بيرون از محدوه ی حاکمانمان، با هم سخن بگوييم.

برای اين که امروز، من نمی توانم اين را برتابم که حکمرانانی که به مشروعيّتی فخر می فروشند که در يک دموکراسی فاسد و تباه شده در هلهله ی جشن و پايکوبی اهريمنی زور و ثروت و رسانه های ارتباط جمعی کسب کرده اند، خود را مجاز بدانند که هزار مرگ و هزار رنج و درد را به نام من، به ديگران وعده دهند.

برای اين که امروز، آن هايی که با وعده های پوک توانسته اند انتخاب شوند، ديگر نقاب از چهره ی واقعی خود و طرح های خود بر می دارند:
بروند جنگ و مرگ و رنج را، به نام من، به سرزمين های ديگران ببرند.

برای اين که امروز، به نام من دروغ می گويند.
به نام من و همه ی هموطنان من.

برای اين که امروز، مردم ايران را جمعی تروريستِ گردهم آمده معرّفی می کنندکه کاری ندارند به جز تهديد کردن ما با بمب های اتمی.
بمب هايی به همان اندازه واقعی و قابل لمس، که سلاح های کشتار جمعی موهوم صدّام حسين.
و اين همه در حالی که برادعی تأکيد می کند که ايران هميشه برای اين بحران در جستجوی راه حلّی مسالمت آميز بوده است.
و اين همه در حالی که خود ما توان خودمان را در فروکوبيدن ديگران با سلاح هسته يی، می توانيم چيزی در حدود ۳۴۶ کلاهک اتمی ارزيابی کنيم.

برای اين که امروز ديگر، ماسک از چهره ی آقای  French Doctor  [کوشنر] فرو افتاده است و او از قول ما، و به نام ما، بدترين بد را به مردمی وعده می دهد که اصلی ترين گناهشان نشستن بر سر ذخاير سرشاری است از آن سرمايه ی سياهی که در تمام کره ی زمين، همه ديوانه وار هوسش را دارند.

برای اين که امروز، مثل ديروز، من معتقدم که جنگ، چيزی نيست به جز رفتار و کسب و کار مشتی رذل بی آزرم که در پی منافع شخصی خودند. رفتار و کسب و کاری که اکثريّت قاطع مردم، از سهيم شدن در آن متنفّرند.

اينترنت، هنوز از آسمان وسيع تر، و از دريا عميق تر است. امّا من مطمئنّم که بر خلاف همه ی موانعی که همان رذلان و بی آزرمانی که می خواهند هر کدام از ما را عليه آن ديگری برانگيزانند، بر سر راهمان گذاشته اند، اين بار، پيام های ساده ی ما می توانند به مقصد برسند. حالا، طی چند ساعت، و يا طی چند روز. به جايی. جايی در تهران، در کرمانشاه، در اصفهان، يا در زاهدان.
بالاخره يک نفر پيدا خواهد شد که کلمه های من، يا يکی ديگر چون من، به او برسد؛ و او بداند که کوشنر از قول مردم فرانسه حرف نمی زند؛ بلکه سخنگوی کسانی است که می خواهند با جنگ افروزی، به تجارت خود، به تجارت مرگ، بپردازند.

اينترنت، بزرگ است و من خيلی کوچک هستم. امّا کلمه های ما، بر زمان و مکان خواهند شوريد.
اينترنت، گسترده است و عميق است. امّا با اين همه گستردگی و عمق، باز هم، کوچکتر از بلاهت کسانی است که رؤيای دستيابی خود به ثروت را، بر بستر خون جاری ديگران تحقّق می بخشند.
اينترنت، نه اقيانوسی که ميان ما فاصله شود، بلکه سقفی و سرپناهی است که ما را گرد هم جمع می کند و به ما اجازه می دهد تا مکان و زمان را زيرپا بگذاريم. مکان را و زمان را و تفاوت های زبان هامان را و فرهنگ هامان را.
امروز، من می توانم با دوستی در آنسوی جهان، در انتهای زمين، فکر هايم را تقسيم کنم؛ و عکس هايم را تقسيم کنم؛ و ترانه هايم را تقسيم کنم.
پس می توانم من، به ايران بگويم که سارکوزی و کوشنر، همانقدر «فرانسه» هستند، که بوش و رامسفلد، آمريکا.
پس می توانم من به ايران بگويم که اين موجودات، با وعده ی خوشبخت کردن گروهی (و نه همه) به قدرت رسيده اند.
پس می توانم من به ايران بگويم که نزد ما نيز، مثل همه جای ديگر، کسانی وجود دارند که به ما ترس را آموزش می دهند؛ و کينه از ديگری را.
پس می توانم من به ايران بگويم که ما هم مثل ايرانی ها دوست داريم که در باغ خود بکاريم؛ و کودکانمان را ببينيم که می رويند و بزرگ می شوند.

اينترنت، آنقدر گسترده هست که بتواند آدم ها را چنان با يکديگر پيوند دهد که ديگر ما نيازی نداشته باشيم که ديگری به نام ما حرف بزند.

اين دعوا ها که عدّه يی می کوشند تا در کلّه ی ما فروکنندشان و به خورد ما بدهندشان، دعوا های ما نيست. اين همه، دعوا های گردن کلفت های چند مليّتی انرژی و سلاح است، که زباله دانی هايی به نام رسانه های ارتباط جمعی، و عروسک های خيمه شب بازی، در همه جای جهان را تغذيه می کنند.

و به خاطر اين همه است که من امروز برای مردم ايران می نويسم. و برای همه ی ديگرانی که بايد از دست اين جمع رذلان بی آزرمی که حاکمان مايند، رنج ببرند.
و به خاطر اين همه است که من امروز اميدوارم که بقيه نيز در زير اين سقف، اين سرپناه، مثل من عمل کنند. تا آن هنگام که انديشه ی تهی و پوکی که اينک انديشه ی حاکم است، جارو شود و به دور ريخته شود.

اينترنت، بزرگ است و من بسيار کوچکم. امّا قدرت کلمه، بسيار است و می تواند از فراز پرتگاه و مهلکه يی که يک مشت از ميان ما، برای همه ی ما حفر کرده اند، عبور کند.

اين است پيام من.
باشد که تا همه جا جاری شود.
باشد که ديگران را هم الهام بخشد.
ديگران را.
بسياری از ديگران را.

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول