خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 
راه پيمايی ۲۵ بهمن بايد به هر قيمتی برگزار شود
 
 
محمد علی اصفهانی
 

راه پيمايی ۲۵ بهمن بايد به هر قيمتی برگزار شود. چه مجوز بدهند، که هرگز و هرگز نخواهند داد؛ و چه مجوز ندهند، که باز هم هرگز و هرگز نخواهند داد.
اقدام بسيار هوشيارانه و سنجيده ی موسوی و کروبی، نه تنها قابل تأييد، بلکه مسئوليت آفرين است. مسئوليت برای همه ی ما، و مسئوليت برای خود اين دو چهره ی جنبش.

شنيده شده است و خوانده شده است که بعضی ها می گويند که اين اقدام، حکومت را در بن بست قرار داده است، يا آچمز کرده است، يا چيز هايی از اين دست.
و چنين تفسير می کنند که چون اين درخواست، در دفاع از جنبش حق طلبانه ی مردم خاورميانه، به خصوص مردم تونس و مصر است، حکومت اگر به آن پاسخ مثبت ندهد، مايه ی آبرو ريزی خود شده است؛ و اگر هم به آن پاسخ مثبت دهد تمام رشته هايش در مورد تمام شدن و از نفس افتادن جنبش، پنبه خواهد شد.

اين استدلال، اگر چه درست است، اما استدلالی قابل اتکا نيست؛ و دل خوش داشتن به آن ما را از هدف اصلی امان دور می کند.
به دو دليل ساده:
 ـ اين حکومت، آبرويی ندارد که نگران از دست رفتن آن باشد.
 ـ اين حکومت به راحتی می تواند ادعا کند که دفاع از جنبش های مردمی خاورميانه فقط يک بهانه است.
و در نتيجه:
پيشاپيش، معلوم است که به درخواست موسوی و کروبی پاسخ منفی دهد.

بنابر اين، ما بايد بدون کوچک ترين اميدی به صدور مجوز از سوی حاکميت، با تمام توان خودمان اين راه پيمايی را برگزار کنيم.


در حال حاضر، هم چهره های شاخص جنبش، و هم خود جنبش، در امنيت به طور نسبی ـ اما بسيار کيفی ـ بيشتری از پيش و ای بسا از پس اين دوره ی گذرا قرار دارند. چرا که «کودتاگران»، به دليل فراگيری جنبش در خاورميانه، به شدت، از انفجار محتمل ـ و بسيار هم محتمل ـ غير قابل کنترل خشم جامعه ی ايرانی در صورت ارتکاب کوچک ترين اشتباهی از جانب خود می ترسند.
نوشته بودم، و باز تکرار می کنم که:
۱ ـ چهره های شاخص جنبش، که من نيز همچون خودشان، آن ها را «همراهان» و نه رهبران چنبش می دانم، در روز های اخير (موقتاً) از امنيت به مراتب بالا تری نسبت به ديروز ها برخوردارند. چرا که «کودتاگران» از فضای کنونی منطقه می ترسند، و بيشتر از هميشه نگران آن هستند که دستگيری اينان، جرقه يی جرقه تر از همه ی جرقه ها را بر خرمن خشم مردم بزند، و پتانسيل نهفته ی جنبش را يکباره، و به صورت يک انفجار بزرگ، آزاد سازد. انفجاری که ديگر نمی توان با آن کاری کرد.
۲ ـ و به همين دليل، «همراهان جنبش» بايد گامی فراتر از پيش و پيش تر ها بردارند. گامی فراتر و کيفی تر. وگرنه بيم آن می رود که فرصتی طلايی بسوزد و دود شود و به آسمان که نه به اعماق زمين فرو رود. ٭

و خوشبختانه، موسوی و کروبی، به خوبی و به درستی، اهميت اين لحظه های تعيين کننده را درک کرده اند.
درخواست مشترک اين دو، برای برگزاری راه پيمايی در روز ۲۵ بهمن، يک نشانه ی بسيار خوب از اين درک است.
اما اين دو لازم است بدانند که ميان اين درخواست، با درخواست راه پيمايی ۲۲ خرداد امسال تفاوت بسيار وجود دارد؛ و بنابر اين، پاسخ آن ها نيز در برابر رد قطعی درخواست راه پيمايی ۲۵ بهمن، بايد با پاسخ آن ها در برابر رد درخواست راه پيمايی ۲۲ خرداد امسال تفاوت بسيار داشته باشد.
من شخصاً از کسانی بودم و هستم که نه بر درخواست راه پيمايی ۲۲ خرداد امسال خرده گرفتم، و نه بر عکس العمل موسوی و کروبی به رد تقاضای مجوزشان.

بعضی ها که شخصاً به صداقت بخشی از آن ها اطمينان دارم، به صداقت بسياری از آن ها بی هيچ برو برگردی ترديد دارم، و در رياکاری و تزوير و بد انديشی و سياه دلی و سياه کاری و پلشتی بخش ديگری از آن ها کوچک ترين شکی ندارم، دو ايراد بر آن ماجرا داشتند:
اول: اين که ارائه ی ی چنين درخواستی به وزارت کشور به معنای پذيرش مشروعيت دولت غاصب احمدی نژاد است. پس معلوم است که کروبی و موسوی از خواست های خود عدول کرده اند و جنبش را به «خاکستر خيانت» نشانده اند!
و دوم اين که چرا بعد از عدم صدور مجوز، آقايان به مردم اعلام کردند که راه پيمايی مورد نظرشان را لغو می کنند.

مورد اول، مرا به ياد دوست از دست رفته يی در ميان بچه های مطبوعات انداخت، وقتی که من و چند تن ديگر به هنگام نخست وزيری جمشيد آموزگار، سخت دست اندرکار جمع آوری امضای مطبوعاتی ها در پای نامه يی بوديم به آموزگار مبنی بر تشريح موارد سانسور، و ضرورت لغو آن. و انتشار اين نامه نيز اثری بسيار خوب به جا گذاشت، و جزء يکی از اولين حرکت های اعتراضی روشنفکران، بعد از به وجود آمدن «فضای باز» کذايی، ثبت شد.
آن دوست نازنين و از دست رفته ی ما، در جمع، با حدّت و شدّت بسيار می گفت که اصلاً اين چه معنايی دارد که ما به کسی که خودش مسئول سانسور است و دولتش را هم قبول نداريم نامه يی عليه سانسور بنويسيم.
حرفی که می توانست به نوعی قابل قبول به نظر بيايد. اما در خلوت، پس از استدلال ها و اصرار های فراوان من، صادقانه و به طور خصوصی اعتراف کرد:
ـ می دانی؟ اصل قضيه، چيز ديگری است. من در ساواک پرونده ی سنگينی دارم و امضای اين نامه می تواند مشکلات جدی برايم ايجاد کند!

ارائه ی درخواست راه پيمايی ۲۲ خرداد امسال به وزارت کشور احمدی نژاد نيز از همين نوع نامه نوشتن چهره های سرشناس مطبوعات به جمشيد آموزگار بود. نه از سر مشروع دانستن او. بلکه دقيقاً برای نشان دادن عدم مشروعيت او که اين نامه را بی پاسخ می گذاشت.

و در مورد دوم: بعد از عدم صدور مجوز راه پيمايی ۲۲ خرداد امسال، موسوی و کروبی هرگز به مردم نگفتند که از خانه ها بيرون نياييد. آن ها فقط اعلام داشتند که بر انجام آن راه پيمايی خاص اصراری ندارند. کاری که البته و صد البته، اين بار نبايد انجام دهند. به دلايلی که خواهد آمد.
اين که يک عده بهانه جو، داد و بيداد به راه می اندازند که آن ها مانع راه پيمايی ۲۲ خرداد امسال شدند، دليل ديگری دارد که اهل خرد می دانند چيست.
و يا اين که چرا آن ها در راه پيمايی ۲۵ خرداد سال ۸۸ از مردم نخواستند که در خيابان ها بمانند و متحصن شوند.
معما چو حل گشت آسان شود. آيا در آن روز، چنين فکری به ذهن ديگران رسيده بود که به ذهن اين ها هم برسد؟ اگر آری، چرا مطرحش نکردند؟ مخصوصاً خود ـ رهبر بينان تهی مايه يی که مدعی آن هستند که پايگاهی و جايگاهی در ميان مردم دارند و اصلاً مردم به خاطر آن ها و با الهام از آن ها قيام کرده اند و موسوی و کروبی هم فقط بهانه اند و هيچ کاره. اين چه مرد رندی مبتذلی است؟ و چه معنايی دارد به جز دغل و نيرنگ؟
دغل و نيرنگی از همان نوع حرف ها که موسوی و کروبی، گويا با شرکت در انتخابات رياست جمهوری، اعلام داشته بودند که خواهان بر اندازی نظام و سرنگونی آن هستند اما بعداً حرفشان را پس گرفتند و به مردمی که با وجود آگاهی از حرف های آن ها و گرايش های آن ها، به آن ها اعتماد نسبی کرده بودند خيانت کردند!

اما، امروز با ديروز متفاوت است. اگر تاکتيک ديروز، اين بود که وحشت رژيم را از جنبش، و در نتيجه، دروغگويی او را به نيرو هايی که هنوز از حاکميت دل نکنده بودند نشان دهند، امروز ديگر:
اولاً: کار از اين حرف ها گذشته است و آن ها که می بايست اين را بدانند، اين را به خوبی دانسته اند.
ثانياً: فرصتی برای اين گونه مانور ها باقی نمانده است. فرصت ها يکی يکی از دست رفته اند؛ و معلوم نيست در آينده نيز، قبل از ضربات دشمن بر جنبش، فرصتی مناسب تر از فرصت موجود يا حتی معادل آن به دست آيد.

نبايد زمان از ما بگذرد. ما بايد از زمان بگذريم. اين، اشياء هستند که ناچارند تن به عبور زمان از خويش دهند، نه وجودی به نام انسان.
انسان، پرتابی است به جلو. به جلو تر از خودش. و بقيه، هر چه هست و نيست، دويدن اوست به سوی خود. به سوی آن پرتاب شده ی به جلو.
گام های ما، نقطه چين حرکت ما هستند به سوی خودمان. آن خودِ پرتاب شده. آن خود که تنها در مسير رسيدن به آن است که وجودی به نام انسان، تعريف می شود. يعنی خود را تعريف می کند.

نبايد زمان از ما بگذرد. ما بايد از زمان بگذريم. به پيشباز حادثه برويم، از آن پيش که حادثه به پيشباز ما بيايد.

اين بار، اگر به بهانه ی عدم صدور مجوز، راه پيمايی را لغو نماييد، آقايان موسوی و کروبی عزيز! آقايان کروبی و موسوی عزيز! هيچ جای دفاعی از خود به نزد مردم باقی نخواهيد گذاشت. حواستان را خوب جمع کنيد لطفاً.

آيا بايد اين بن بست را در جايی شکست؟ يا نه؟ آيا بايد اين دايره ی معيوب را در جايی از هم گسيخت و گشود؟ يا نه؟
اگر آری، نقطه ی عزيمت دوباره، و شايد تعيين کننده ترين نقطه ی عزيمت، اينجاست. درست در همينجا. در بيست و پنج بهمن هزار و سيصد و هشتاد و نه.

پيروزی بر اين حکومت خونريز، بدون پرداخت بهای گران، امکان پذير نيست. در جايی بايد بها پرداخت. بهايی حتماً گران. اما نه گران ترين بها.
رو در رويی با اين حکومت، با زبان خوش، امکان پذير نيست. با زبان قهر مسلحانه نيز فقط در صورتی ممکن است که ارتش بزرگ و مسلح توده ها تشکيل شده باشد. و ما نه چنين ارتشی داريم، و نه چنين ارتشی را در افقی نزديک می توانيم تصور کنيم.
پس، يک راه باقی می ماند و بس:
پرداخت هزينه يی کمتر گران. يعنی اگرچه گران، اما کمتر گران.

چه کسی تضمين می کند که اگر اين فرصت را از دست دهيم، فرصتی ارزان تر از اين، يعنی کمتر گران تر از اين به دست آوريم؟

بخش بيشتر مسئوليت ها به گردن تک تک ماست؛ اما شما نيز خانم ها و آقايان چهره های شاخص جنبش، و به طور خاص، شما آقای موسوی، و شما آقای کروبی! حال که پای در اين راه نهاده ايد، حال که اين راه پيمايی ۲۵ بهمن را مطرح کرده ايد، ديگر رخصت عقبگرد نداريد!
چون به تن کردی لباس رُستَمان
رفت جانت گر نباشی اهل آن

نگذاريد فردا باز هم زبان بدخواهان و بدگويان، بر شما و بر جنبش باز شود. سرکوفت ها و سرزنش ها و نيش زبان ها و نيش قلم ها.
نگذاريد با بدنام کردن شما، و با ناتوان جلوه دادن جنبش، گرگان لباس شبان بر تن کرده (چه در پوزيسيون و چه در اپوزيسيون) سرجوخه های آمريکايی را بعد از بمباران و ويرانی ايران، به ميهن ما بياورند. نمی بينيد تا کجا در تکاپوی اين کارند؟

بيم جان مردم داريد؟ باشد. حق با شماست. کاملاً حق با شماست. اما به من بگوييد قتل ده ها و صد ها هزار نفر در جريان بمباران ايران و لشگر کشی به آن، معلول و سرطانی به دنيا آمدن نسل ها و نسل ها و نسل های پی در پی فرزندان ما به خاطر عواقب بمباران های مراکز اتمی و تشعشعات حاصل، تکه تکه شدن تمام سرزمينمان، و ... بهايی گران تر است يا بهايی که خواه و ناخواه، با اين راه پيمايی و تحصن بعداز آن (حتماً و حتماً تحصن بعد از آن، و ماندن درخيابان ها تا رسيدن به نتايج اوليه و قابل اتکا) بايد پرداخت؟

اصلاً چرا به راه دور برويم؟ مرگ و مير روزانه ی اين همه مردم سرزمين ما به خاطر فقر و گرسنگی و بيماری هايی که گاه با يک آنتی بيوتيک نيز قابل معالجه هستند، خودکشی ها و خودسوزی های هر روزه، اعدام های به طور متوسط هر هشت ساعت يک بار، فروپاشی دقيقه به دقيقه ی خانواده ها، بی حقوق ماندن کارگران برای ماه های پياپی، زندان ها و شکنجه ها، رنج و درد کودکان خيابانی، زير خط فقر بودن دو سوم و بيشتر از دو سوم مردم ايران، نابودی تمامی اقتصاد ميهن که معادل نابودی زندگی نسل های آينده ی ماست، و... بهايی گران تر است؟ يا بهايی که خواه و ناخواه، با اين راه پيمايی و تحصن بعداز آن بايد پرداخت؟

بايد، بايد، و بايد، چيزی از بنيان ديگرگون شود؛ و از بنيان، دوباره چيزی ديگر ساخته شود. در همين ماه پرحادثه.
در بيست و پنجمين روز اين ماه!

۱۸ بهمن ۱۳۸۹

توضيحات
٭ سه به علاوه ی يک پيشنهاد احتمالاً عملی برای اين روز ها:
www.ghoghnoos.org/ak/kj/pish.html
يک نکته را نيز در نظر داشته باشيم: هرچه همبستگی جنبش ما با قيام های مردم ديگر خاورميانه، بيشتر و عميق تر و پر سرو صدا تر باشد، ملايان حاکم بر ايران را به نزد مردم خاورميانه، رسوا تر و رسوا تر خواهد ساخت؛ و حاکمان اين منطقه را در متهم کردن خيزش های مردمی سرزمين خود به ارتجاع يا تحريک شدگی از سوی ملايان، و نيز در ترسانيدن آن ها از دروغی به نام فرو افتادن حکومت ها به دست مرتجعين بنيادگرا ناتوان تر و ناتوان تر خواهد کرد.
دو پيام اخير زهرا رهنورد و مهندس موسوی به مردم تونس و مصر، از بهترين پيام های اين دو بودند، که نه با نام خمينی، يا حاکميت دينی، يا دخالت دين در حکومت، آلوده شده بودند، و نه قيام های مردمی فراگير خاورميانه را به پديده يی موسوم به «انقلاب اسلامی» و از اين نوع چيز ها وصله می زدند.
پيام موسوی در حمايت از مردم مصر و تونس و يمن:
www.ghoghnoos.org/ak/kj/msr-m.html
پيام زهرا رهنورد به زنان مبارز مصر و تونس:
www.ghoghnoos.org/ak/kj/msr-rh.html

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول