خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 
دو سوسياليست ـ مروری بر مشابهت های نظری گرامشی و نخشب
 
 
مرتضی کاظميان
 

ديدگاه ها و انديشه های محمد نخشب (۱۹۷۶-۱۹۲۳) نظريه پرداز و چهره نخست نهضت خداپرستان سوسياليست و آنتونيو گرامشی (۱۹۳۷-۱۸۹۱) از برجسته ترين انديشمندان مارکسيسم فلسفی و اخلاق گرا، واجد مشابهت ها و اشتراکات نظری قابل توجهی است که در اين مختصر کوشش شده است سرفصل های آن، تا حد امکان، مورد تبيين قرار گيرد.
فعاليت های حزبی و سياسی و حضور فعال هر دو انديشمند در عرصه تحولات اجتماعی -که با تهديد و حبس و زندان همراه بود- امکان طرح دقيق و علمی و آکادميک تأملات نظری شان را سلب کرده بود. اين نکته بويژه در مورد گرامشی صادق است، چرا که بيش از هشت سال از عمر کوتاه خود را در شرايط طاقت فرسا و زندانهای سخت به سر برد؛ هرچند او به شکلی شگفت انگيز، در طول حبس به نگارش بيش از ۳۰۰۰ صفحه در مورد فلسفه، سياست و فرهنگ پرداخت، آن هم گاه با زبانی استعاری و نيز بدون در اختيار داشتن کتاب مرجع و مورد نياز.
نخشب نيز پس از يک دوره فعاليت پر رونق مطبوعاتی و سياسی و فکری، و نيز مبارزات حزبی در قالب جمعيت آزادی مردم ايران، به دنبال وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تحت تأثير فضای بسته سياسی و سرکوب و اختناق، چند بار طعم حبس و زندان و احضار را چشيد و پيوسته تحت مراقبت های امنيتی رژيم بود.

ب) از نظر سياسی، مهمترين موضوع افکار گرامشی، واکنش نسبت به انقلاب روسيه بود. او پيوسته بر شرايط فکری انقلاب تأکيد می کرد. به نظر گرامشی، مقدمه هر انقلاب، تدارک و نفوذ فرهنگی و انتقاد و نشر انديشه ها و عقايد است. از ديدگاه وی، تحقق هر انقلاب، مستلزم تحول در جهان بينی و پيدايش نظام فکری و اخلاقی نوينی است. از اين منظر، انقلاب اساساً تکليفی فلسفی است. اين نکته ای است که نخشب نيز پيوسته در آثارش بر آن تأکيد می ورزد. به نظر او، اتکای هر اقدام سياسی –بويژه حزبي- بر يک جهان بينی و طرز فکر فلسفی، موجب توانمندی و افزايش توانايی در نيل به اهداف پيش بينی شده سياسی و حزبی می گردد. نخشب از همين منظر، تصريح می کند که تکيه بر انديشه توحيدی، شرايطی را در صدر اسلام به وجود آورد که «وحشی ترين و عقب افتاده ترين ملل دنيا را به اوج عظمت و ترقی رساند ... آن دين سوسياليست، سازمان طبقاتی را زير و زبر کرد و مردم ۱۳ قرن پيش را از عدالت اجتماعی و آزادی و صلح و صفا بهره مند ساخت».

ج) تأکيد گرامشی بر نقش فلسفه، فرهنگ و ايدئولوژی در انقلاب، به هيچ روی به معنای نفی ضرورت عمل سياسی تحت رهبری حزب سازمان يافته، نبود. به نظر گرامشی نفی انضباط حزبی، تنها می تواند بهانه ای برای کناره گيری و بی تفاوتی سياسی باشد. او با اشاره به «روح عمومی» در جنبش ها، فردگرايی های «خودسرانه» را مورد انتقاد قرار می دهد و تصريح می کند که: «فردگرايی چيزی جز سياست گريزی حيوانی نيست، و فرقه گرايی همان سياست گريزی است و اگر نيک نظر کنيم، فرقه گرايی در واقع شکلی از بازارگرمی برای خود است ... فرقه گرايی مايه خوشايند بيگانه است».
گرامشی همچنين فردگرايی را با تندی، «حقير و پست» توصيف می کند که «در هر حال، فقط ارضا کننده خودسرانه هوی و هوس های گذراست». از همين زاويه بود که او، خود در فعاليت حزبی، مشارکت جدی جست و تا سقف رهبر حزب کمونيست ايتاليا، ارتقا يافت.
اما نخشب هم، رويکرد و ديدگاهی مشابه را اتخاذ و بيان می کند. او «آينده پر شکوه» را تنها از طريق « مبارزه سياسی و تشکيلاتی» قابل حصول می داند و پيوسته بر لزوم «مبارزه دسته جمعی» به «جای مبارزه فردی» و «مبارزه عليه هم»، تأکيد می ورزد. به عقيده نخشب، حزب «شکل عالی مبارزه» و «تنها راه نيل به هدفهای بزرگ و اجتماعی» است. او همچنين حزب را «وسيله نيرومندی مردم در برابر قدرتهای ضد اجتماعی» توصيف می کند و توضيح می دهد که: «مردم از هم پراکنده و جدا، تاب مقاومت و پايداری در برابر ظلم و ستم را ندارند ... مردم منفرد و متشتت به مثابه تارهای واحد و از هم جدايی هستند که گسستن و پاره کردن آنها، کار سهل و آسانی است». نخشب هم بر لزوم کنار گذاشتن «اختلافات فرقه ای و تعصب آميز» تأکيد می ورزد و البته اهميت اتکای حزب بر يک «طرز فکر فلسفی و منطقی و جهان بينی درست» را مورد اشاره قرار می دهد.

د) گرامشی تأکيد می کند وحدت سياسی هر سازمان انقلابی به انسجام همزمان ايدئولوژيک نياز دارد تا حزب، روشنفکران و توده های مردم، در يک ارتباط ارگانيک قرار گيرند.
نخشب هم بر اين عقيده است که احزاب و گروههای سياسی که فاقد ايدئولوژی هستند، از تشکل واقعی، محروم و در معرض تلاشی اند. او، ايدئولوژی حزب را به منزله «فکر، عامل پيشرو و روح تشکيلات» توصيف می کند.

ه) گرامشی معتقد است که تئوری نمی تواند نتيجه فرآيندی عقلی، قياسی و انتزاعی باشد که معمولاً توسط روشنفکران صورت می گيرد، بلکه فرآيندی است که صحت و سقم آن، تنها در ارتباط با عمل سياسی مشخص می شود و صد البته، او خود، نه فقط روشنفکری صاحب انديشه که سياستمداری مؤثر در عرصه عمل و مبارزه بود و از بيست سالگی در نهضت سوسياليستی به ايفای نقش پرداخت و به مثابه روشنفکری پراگماتيست، همزمان با عمل سياسی می کوشيد دريابد چگونه انديشه به نيروی عمل تبديل می شود.
نخشب هم روشی مشابه را در زندگی سياسی خود و ديدگاهی مشترک با گرامشی را در نظرياتش، اتخاذ می کند. او معتقد است که در جامعه، بی طرفی معنی واقعی ندارد: «بی طرفی به سود دستگاهی است که ظلم و جنايت می کند ... دو راه بيشتر نيست، يا بايد مبارزه کرد و يا بايد بر اين همه جنايت و بی شرمی، صحه قبولی زد». نخشب، سّرِ پيشرفت و ترقی را در مبارزه اجتماعی می داند. او نيز از نوجوانی در عرصه عمل سياسی و تشکيلاتی، حضوری جدی داشته است. تلاشهای وی برای رشد و ارتقای تشکيلاتی «نهضت خداپرستان سوسياليست» و بعدتر، تبديل آن به «جمعيت آزادی مردم ايران» و پس از کودتا، تشکيل «حزب مردم ايران» که او –تا هنگامی که در ايران بود- به عنوان دبير کلی و رهبری آنها به ايفای نقش می پرداخت، از همين منظر قابل توجه و تأمل است.

و) نخشب به نقش عامل انسانی، اهميت ويژه ای قائل می شد. او حتی در تبيين ها و تفسيرها و تحليل های دينی خود، ورود و نقطه عزيمتی انسانی داشت و دين را برای انسان می خواست و می دانست. وی همچنين می نويسد: «ما علاوه بر نيروی محرکه ی مادی تاريخ به نيروی محرکه معنوی تاريخ که اراده آزاد و عقل صلاح انديش و قدرت فداکاری در راه عقيده را نيز در جريان تاريخ مؤثر می داند، اعتقاد داريم». سوسياليسمی که نخشب، آن را مورد توجه قرار می دهد نيز متکی بر عنصر انتخاب و آگاهی انسان و نيز واجد خصلت اومانيستی است.اينها، نکاتی است که گرامشی، از منظری ديگر، آنها را مورد توجه قرار می دهد. به عقيده گرامشی، تحول تاريخی، امری مشروط است که می تواند به شکلهای مختلف صورت گيرد و گسترش آگاهی شامل ابعاد مهم سياسی، ايدئولوژيک و فرهنگی است. وی با تأکيد بر نقش عامل انسانی، معتقد است که بحرانهای اقتصادی به خودی خود، نخواهند توانست سرمايه داری را سرنگون کنند. به تعبيری، نقطه قوت و اصالت بحثهای گرامشی در تلاش او برای تأسيس دوباره «ذهنيت انسانی» نهفته است. تمام نوشته های گرامشی، تلاش برای بازگرداندن جنبه داوطلبانه نظريه مارکسيسم است. دل مشغولی نسبت به نقش ايده ها، آگاهی و ذهنيت انسانی در کانون آثار گرامشی قرار دارد؛ مقوله ای که به وضوح –و آن چنان که ذکر شد- در آثار نخشب نيز قابل رديابی و تأمل است.

همچنين بخوانيد:

ـــ يک سوسياليست خداپرست

ـــ خداپرستان سوسياليست، کودتای ۲۸ مرداد، و نهضت مقاوت ملّی

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول