خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 
استريپ تيز مکتب «انسان دوستان» در تهاجم اسراييل به غزه!
 
 
محمد علی اصفهانی
 

نخست، بايد با اين منظره ی غير منتظره، روبرو شويم: استريپ تيز مکتب انساندوستی ما. و اين، کاملاً لخت است و زيبا نيست. بشردوستی ما، جز ايده ئولوژی دروغگويی نبوده است...طرفداران عدم خشونت، خوب وضعی دارند: نه قربانی، و نه مير غضب. بزنيد به چاک... اگر قهر، امشب شروع شده بود، و ستم و استثمار هرگز در اين دنيا وجود نمی داشت، شايد عدم خشونتی که شما تجويز می کنيد می توانست دعوا را آرام کند. ولی اگر تمامی رژيم و حتّی انديشه های «غير خشن» شما پرورده ی يک ستمگری هزار ساله است، سکوت و بی حرکتی شما، جز اين که شما را در صف ستمگران قرار دهد، کاری نمی کند..
ژان پل سارتر، در مقدّمه اش بر کتاب فرانتس فانون: «دوزخيان روی زمين»٭
 
 
پنج سال پيش، در اوايل سال ۲۰۰۴ احمد ياسين، اصلی ترين چهره ی «حماس»، درست چند روز پس از اعلام آمادگی برای توقف هرگونه عمليات نظامی در غزه، به فرمان آريل شارون به قتل رسيد.
در نوشته ی آلن گرش، مسئول وقت لوموند ديپلو ماتيک، در شماره ی آوريل همان سال اين نشريه تأمّل کنيم:
«نگرانی از آنرو افزايش يافته بود که تمام جناح های فلسطينی در مورد کنترل غزه مذاکره می کردند و شيخ احمد ياسين اعلام آمادگی کرد که عمليات نظامی از اين سرزمين را متوقف نمايد، بشرطی که عقب نشينی اسرائيل کامل باشد. اين بازی، بسيار غامض است و آقای آريل شارون با به قتل رساندن مؤسس جنبش اسلامی، آن را تيره تر نيز کرده است. اين امر برای وی اهميتی ندارد. زيرا او می داند که در فضای آشوب زده است که او خواهد توانست عقيده اش را پياده کند.» (۱)
 
در نوامبری که گذشت، روزنامه ی بزرگ اسراييلی ها آرتص، در گزارشی به قلم خانم «اميره هس»روزنامه نگار صلح طلب و پرآوازه ی يهودی اسراييل، گزارش داد:
«اسماعيل هنيه در ملاقات خود با ۱۱ نماينده ی پارلمان اروپا که به قصد اعتراض به محاصره ی غزه، به فلسطين رفته بودند اطلاع داده است که دولت حماس، علاوه بر يک «هدنه» (معادل «صلح» با اسراييل، حاضر است که اسراييل را در مرز های ۱۹۶۷ بپذيرد؛ و اين پيشنهاد را هم به اسراييل ارائه داده است، اما اسراييل پيشنهاد او را رد کرده است. اسماعيل هنيه، به درخواست يکی از نمايندگان، بار ديگر پيشنهاد خود را تکرار کرد.» (۲)
چند هفته بعد، تهاجم اسراييل به نوار غزه آغاز شد.

در تمام مدت آتش بس شش ماهه ی قبل از اين تهاجم، به تصريح ناظران، از جمله ناظران يهودی و اسراييلی چون ميشل وارشاوسکی، و يا سازمان وحدت يهودی فرانسه بر ای صلح، حماس با دقت و وسواسی بسيار، آتش بس را رعايت کرد، در حالی که اسراييل آن را بار ها در همين مدت در هم شکست. (۳)
 
 از موارد بالا چه نتيجه می گيريم؟ تمايل دولت اسراييل به آرامش در غزه و شهر های اسراييلی مجاور آن؟ يا وحشت اين دولت از چنين آرامشی؟
وحشت به خاطر چه؟ به خاطر دست و پا گير بودن چنين آرامشی برای ادامه ی سياست نسل کشی.
و اين نسل کشی با حماس شروع نشده است که قدمتی فقط ۲۰ ساله دارد. چه قدر در اين مدت ۶۰ سال، اسراييل فلسطينيان را کشته است؟ چه قدر خانه هايشان را بر سرشان خراب کرده است؟ چه تعداد آن ها را از سرزمين هايشان بيرون رانده است؟
با يک مرور ساده به وقايع، می توانيم پاسخ اين پرسش ها را بيابيم. چه مرور در بخشی از يادمانده هايمان. و چه مرور در تاريخ.

دولت اسراييل، دولتی است که بر پايه های تئوريک برتری نژاد و قوم يهود، و بر بنيادگرايی مبتنی بر «آموزه های مذهبی» يی که به وسيله ی کاهنان و ملايان انتگريست «يهودی» طی قرون اسارت، تدوين شده است، شکل گرفته است. و از همين رو هيچ جای تعجبی نيست که معتقد به تنبيه دسته جمعی (بازمانده ی تفکرات عصر قبيله يی) باشد.
خراب کردن خانه يی که يکی از افراد آن، جزء «تروريست» ها بوده است، ساده ترين و به چشم آمدنی ترين نمونه اين نوع تئوری و پراتيک است.
حملات بی امان به شهر ها و شهرک ها و محلات «تروريست پرور» را هم که بار ها و بار ها شاهد بوده ايم.

از فردای روز انتخابات آزاد و به گفته ی دوست و دشمن، دموکراتيکِ مردم فلسطين که در آن، بنا به دلايل متعددی که راقم اين سطور در سال های اخير طی مقالات و ترجمه های متعدد، به آن پرداخته است، حماس به قدرت رسيد، تحريم تمام مردم فلسطين ابعادی ديگر گرفت.
تحريمی که شامل توقيف دارايی های دولت ائتلاف وحدت ملی فلسطين (متشکل از فتح و حماس) تا بالا کشيدن حق و حقوق گمرکی فلسطينيان، از ساده ترين اشکال آن بود.

اين تحريم، که «جامعه ی جهانی» نيز در آن شرکت داشت، منجر به اختلالاتی بنيادی در جامعه ی فلسطينی شد که يکی از بارز ترين نمود های آن شکننده تر و شکننده تر شدن ائتلاف فتح و حماس است، که ماجرای دوپاره شدن فلسطين را نيز در پی داشت.

بعد از اين دوپاره شدن فلسطين، اسراييل، همزمان با ادامه ی عمليات تهاجمی شبانه روزی در هر دو تکه ی فلسطين (هم، نوار غزه تحت حاکميت حماس، و هم، کرانه ی رود اردن تحت حاکميت محمود عباس و الفتح)، و با ادامه ی کشتار های موسوم به «قتل های هدف گيری شده»، و تخريب مراکز خدمات عمومی، و دزديدن افراد فلسطينی ـ از افراد عادی گرفته تا وزير و وکيل ـ به شاهکار جديد ديگری برای تنبيه عمومی ساکنان نوار غزه دست زد:
محاصره ی تمام عيار زمينی و دريايی و هوايی غزه، و محروم کردن مردم آن از غذا، آب آشاميدنی، الکتريسيته، دارو و درمان، حتی در حد آنتی بيوتيک و قرص های مسکّن.

و سرانجام، مستقيماً با پيشرفته ترين سلاح های نظامی، بمب های فسفری، بمب های اورانيوم ضعيف شده، هواپيما های فوق مدرن، و توپ و تانک، به جان مردم گرسنگی کشيده، ضعيف و ناتوان، و از همه نظر درمانده و بی پناه غزه که اصلی ترين همّ و غمشان در اين يک سال و نيم، فقط زنده ماندن بوده است، افتاد.
در کجا؟ در يک تکه خاک به وسعت تقريبی ۳۵ کيلومتر در ۱۰ کيلومتر. دقت کنيم به ارقام: ۳۵ کيلومتر طول ، و ۱۰ کيلومتر عرض. فقط همين.
با چه جمعيتی؟ يک ميليون و نيم انسان که نيمی از آنان را کودکان تشکيل می دهند. کودکانی غالباً بيمار از سوء تغذيه و انواع آسيب های روحی و جسمی، بدون برخورداری از دارو و درمان.

حالا، يک عده می کوشند تا احساس تأثّر انسانی نسبت به اين جنايتکاری بی حد و حصر را با به کار بردن کلمه ی «احساسات» کم بها جلوه دهند. لابد خودشان بسيار منطقی هستند و اين جور موارد جفنگ «احساساتی» آزره خاطرشان نمی کند. مگر نه اين است که در برابر سلاح های عقب مانده ی اسراييل، حماس، در کارگاه های آهنگری، سلاح های پيشرفته ای مثل «قسام» می سازد؟ آيا يک آدم منطقی و غير احساساتی نبايد در اين نبرد نابرابر ميان يک سازمان قوی و مجهز به پيشرفته ترين سلاح ها، با يک دولت مظلوم و ضعيف و بی سلاح، «بی طرفانه» و «منصفانه» هر دو طرف را محکوم کند؟ قاتل را (که معلوم است بنيادگرايان تروريست فلسطينی هستند) و مقتول را (که معلوم است دولت دموکراتيک و متمدن اسراييل است)؟
 
اين چه حرف مزخرفی است که می زنند و می گويند «کودکان و زنان»؟ اين، از دل تفکری بر می آيد که زن را فقط عامل توليد و تکثير نسل می داند. نه از دل نگاهی به موقعيت مضاعف در مضاعف شکننده ی زنان در اکثر قريب به اتفاق کشور های خاورميانه، و همچنين اين واقعيت که بسيار به ندرت می توان در اين کشور ها زنان نظامی يافت .
در مورد کودکان هم کم و بيش همينطور است. مگر نه اين که اين ها اگر بزرگ شوند تروريست خواهند شد، و از همين کودکی هم، ياد گرفته اند که سلاح پيشرفته يی به نام سنگ را گاهی به سوی قاتلان پدران و مادران خودشان پرتاب کنند؟
مگر آن سرباز شريف و وطن پرست اسراييلی که عکسش را در حال شکستن بازوی يکی از اين کودکان تروريست سنگ انداز بعد از دستگيری، بعضی ژورتاليست های مغرض، در جهان پخش کردند به جز انجام وظيفه ی ميهنی خود کاری کرده بود؟ اگر شما «احساساتی» ها اين را نمی فهمید، تقصير اسراييل چيست؟
از اين گذشته: در جنگ، حلوا که پخش نمی کنند. جنگ، جنگ است ديگر. ميدان بازی و تفريح که نيست. هرکدام اين بچه هايی که کشته می شوند، و هر جنينی که در شکم مادران باردار، همراه با خود اين مادران، کشته می شود، يک تروريست بالقوّه است. البته می دانيم که قبول کردن اين حرف منطقی برای شما احساساتی ها سخت است. برای همين هم سعی می کنيم که در ظاهر با شما همدردی کنيم.

من در مقاله يی مستند، گرچه شتابزده (مثل همين يکی نيز) با عنوان «غزه، هفت پرسش و پاسخ در باب راست و دروغ مدعيان» (۴) با آوردن فاکت های متعدد از يهوديان شريف و صلح طلب اسراييل و بقيه ی نقاط جهان، توضيح کوچکی (کوچک، در مقايسه با ابعاد بزرگ فاجعه) در مورد چگونگی شکل گيری تجاوز اخير اسراييل، و پيش زمينه های آن داده ام که نيازی به تکرارش نمی بينم.

ساده ترين و به خيال خودشان «کارآ» ترين حربه ی عاشقان شرمگين (و پنهان کننده ی عشق خود در نهانخانه ی دل) و عاشقان «غير شرمگين» قاتلان مردم فلسطين اين است که مخالفان اين همه جنايت را «طرفدار حماس» معرفی کنند. اينطور، آن ها می توانند هم، جنگ موجود را (کشتن زن و مرد و پير و جوان و کودک و خرد و کلان فلسطينی متراکم شده در مقياس هر چهار هزار نفر در کمتر از يک کيلومتر مربع را) جنگ حماس و اسراييل جلوه دهند، و هم از موضع «ترقی خواهانه» بر مخالفان اين تهاجم بتازند، يا خيلی لطف کنند و آنان را به «منطقی» بودن دعوت نمايند.

انگ طرفدار يک گروه بنيادگرا (هرچند نه از نوع «مجاهدان» مسير سعادت نجات عالم و آدم از «کفر» با استقرار خلافت «اسلامی» در جهان) زدن به کسانی که حقيقت را می گويند، راه خوب و بی دردسری است. حالا چه اهميت دارد که اينان در تمام زندگی خود پايبنديشان را به آرمان هايی در نقطه ی مقابل بنيادگرايی نشان داده باشند؟ و در نوشته ها و گفته هايشان در مورد فاجعه ی غزه هم تأکيد کرده باشند که اولاً بحث بر سر حماس نيست و حماس فقط بهانه است، و ثانياً آنچه مهم است شناسايی عوامل رويکرد بخش بزرگی از مردم خاورميانه ی عربی (و فلسطين نيز) به برخورد های عکس العملی از جمله بنيادگرايی است، به منظور مقابله ی منطقی با اين عوامل، و کمک به رشد هرچه بيشتر گرايش به سمت سکولاريزم (که ربطی به موافقت يا مخالفت با هيچ دينی ندارد.).

و اين، مبتذل و نفرت انگيز است. به همان اندازه ی ابتذال اين انگ زنندگان. و به همان اندازه ی نفرت انگيزی دفاع از قتل عام مردم فلسطين. دفاع عينی. هر چند احياناً در مواردی با مرزبندی ذهنی با اين قتل عام، يا تظاهر به چنين مرزبندی صد من يک غاز.
و همان به که اين ها را به حال خودشان رها کنيم، و فقط آيينه يی به دستشان دهيم که اگر شهامت نگاه کردن به خود را دارند، آن را رو به روی حود بگذارند. فروغ چه خوش گفته بود که:
و چهره ی شگفت
از آنسوی دريچه به من گفت :
«حق باکسيست که می بيند.
من مثل حسّ گمشدگی، وحشت آورم»

اما مايلم ـ به هر حال ـ با اختصارکامل به چند نکته ی زير اشاره کنم:
۱ ـ کشور اسراييل، در چهار چوب مرز های شناخته شده از طرف سازمان ملل متحد (چه ما بخواهيم و چه ما نخواهيم) چيزی است، و زمين های هر روز بيشتر از پيش اشغال شده، و کولونی هايی که مرتباً در اين زمين ها تأسيس می شوند، و کولون ها با کوچ از اين سوی و آن سوی جهان به آنجا می روند تا بر سر سفره ی حاضر و آماده ی خانواده هايی که اين ها و ارتششان، خودشان و همسر و بچه هاشان را يا کشته اند، و يا از خانه بيرون انداخته اند و تکه نانی را هم از آنان دريغ می کنند، بنشينند و مفتخواری کنند و به ريش داشته و نداشته ی هر چه انسان در اين جهان است بخندند، چيزی ديگر.
از همين روست که مثلاً خودمن، به طور مستمر، از نويسندگان و روزنامه نگاران شريف اسراييلی، و نيز يهوديان آزاده ی جهان مقاله ترجمه می کنم. و با سلام بر آن ها. و با بوسه زدن از راه دور يا نزديک بر پيشانی پرمهرشان که نشان حضور جهانی است ديگر، دستکم در ذهن. «جهان ديگری که ممکن است»، و فقط بايد آن را از ذهن به عين منتقل کرد.

۲ ـ حکومت های اسراييل، نه از دو سه هفته پيش، بلکه از ۶۰ سال پيش تا به حال، با آواره کردن، کشتار بی امان و بدون ملاحظه ی فلسطينيان، و آنچه بسياری از صلح طلبان اسراييلی، آن را نسل کشی می نامند، نشان داده اند که در عمل (در عمل، و نه در ادّعا) سياست حذف ملت فلسطين را پی می گيرند.
حتی وقتی که ياسر عرفات هم آماده هر نوع انعطافی شده بود، اسراييل، بر خلاف امضای قرارداد صلح اسلو، به او با حبس خانگی او، آن هم در خانه يی بدون برخورداری از الکتريسيته و آب آشاميدنی مورد نياز، تا هنگام مرگ، به همان صورت که همگان خوانده اند و شنيده اند و تصاويرش را در تلويزيون های همه ی دنيا ديده اند، پاسخ داد.

۳ ـ من با تصريح کامل، و بدون کوچکترين ابهامی (مخصوصاً با نقل قول مفصل از يوری آونری، روزنامه نگار صلح طلب و ميانه رو اسراييلی) بار ها چگونگی شکل گيری اوليه ی حماس در ۲۰ سال پيش را توضيح داده ام. و خودم هم بار ها، به تفصيل روشن کرده ام که از اين که ابتکار عمل، به دست حماس افتاده است، به هيچ وجه خوشحال نيستم.

۴ ـ مقايسه کردن يک گروه سياسی در عصر کنونی، و در شرايط کنونی، و در زير نگاه جهان، با حرکت و دولت نازی در شصت هفتاد سال پيش به قدری بی معنی است که حتی با همان منطق «صوری» و «اين همانی» هم مطابقت ندارد.
به سخره گرفتن قواعد دموکراسی، و امکان حضور مردم خاورميانه و فلسطين در سرنوشت خودشان را به آن ها ندادن، بسياری از اين مردم را به طور طبيعی به سوی برخورد های عکس العملی، و از جمله پناه بردن به بنياد گرايی، يا حد اقل: به بنيادگرايان، سوق می دهد.
واکنش جهان، به انتخاب حماس توسط مردم فلسطين، نمی بايست و نبايد تحريم آن ها، و قطع هر نوع کمک به آن ها، و انتقام کشی از آن ها باشد. چنين واکنشی، نتايج نامطلوبی خواهد داشت که شاهد بخشی از آن هستيم.
مخصوصاً محاصره ی اقتصادی، غذايی، دارويی، و... تبديل کردن يک سرزمين تقريباً ۳۵۰ کيلومتر مربعی با يک و نيم ميليون انسان، به زندان، توسط اسراييل، به مدت يک سال و نيم، چيزی به جز جنايت نيست. آن هم وقتی که شش ماه اخير اين محاصره، با آتش بس حماس، همراه بود. بدون کوچکترين گشايشی در سياست اسراييل، و يا دستکم در کار محاصره ی غزه.

۵ ـ عامل اصلی آنچه به از هم پاشيدن دولت وحدت ملی، و به دوپاره شدن فلسطين منجر شد را بايد در همان واکنش جهانی يی که در بالا به آن اشاره رفت، و در رفتار های غير انسانی اسراييل با مردم فلسطين جستجو کرد. بايد تفاوت علت را از معلول، تشخيص داد.
ضمناً به عنوان مثال ـ و فقط به عنوان مثال ـ ميشل وارشاوسکی، نويسنده ی يهودی اسراييلی و بنيانگذار مرکز اطلاعات آلترناتيو AIC و بسيار مورد اعتماد، که مطلقاً سمپاتيزان حماس نيست، بلکه تا زمان مرگ عرفات، رسماً از سازمان آزادی فلسطين به عنوان نماينده ی مردم فلسطين نام می برد، از ماجرای جنگ داخلی در غزه روايتی دارد کم و بيش از نوع روايت جان پيلجر و رابرت فيسک، دو روزنامه نگار و نويسنده ی برجسته که در گاردين و اينديپندنت انگلستان هم می نويسند. (۵)

۶ ـ صِرف کمک گرفتن از يک کشور ديگر، يک سازمان را وابسته به آن کشور نمی کند. و اين، موضوعی است متغير که به انواع و اقسام عوامل ديگر، بستگی دارد و حمايت ملايان هم ا ز حماس بيشتر تبليغاتی، و صد در صد دروغين است.
نمی بينيم که اينان، حتی به تجمع «مادران صلح» که يکی از بهترين پيام ها را در محکوميت جنايات آمريکا و اسراييل داده بودند (۶) با وحشی گری حمله می کنند که چرا عليه تجاوز اسراييل به غزه گرد هم آمده ايد و شعار می دهيد؟

۷ ـ ما می توانيم ـ و بايد ـ نظر منفی خود را در مورد هر حزب و گروه و سازمانی که در يک انتخابات، با رأی مردم برنده شده است ولی ما قبولش نداريم، اعلام کنيم، و بالاتر از اين: ما می توانيم ـ و بايد ـ در جهت متقاعد کردن مردم به حقانيت آنچه ما به آن معتقديم و يا در صورت داشتن حق رأی به آن رأی داده ايم يا می دهيم، تلاش کنيم. همانطور که در تمام کشور های نسبتاً دموکراتيک نيز که در هر انتخاباتی، قدرت، ميان راست و چپ و ميانه ، در آن ها دست به دست می شود، چنين است.
مخالفت خود را بيان کردن آری و حتماً. اما با زبان دموکراتيک، و به شيوه يی انسانی. نه با زور و گردن کلفتی.

۸ ـ مبارزه با جنايتکاران دولت عبری، از مبارزه با جنايات روزمرّه ی ملّايان در حق مردم ايران ـ که مردمانِ بخشی از همان خاور ميانه ی بزرگی هستند که سرنوشت تمامی ملّت ها و افراد آن با سرنوشت تمامی افراد وملّت های آن در هم آميخته شده است، جدا نيست. يعنی: نبايد جدا باشد. به خصوص که می بينيم ملّايان، فرصت را برای افزودن تصاعدی جنايت در جنايت، و جنايت بر جنايت، مغتنم شمرده اند.

۹ ـ حمايت ملّايان از اعراب و ملّت فلسطين، همانست که ديده ايم:
خريدن و يا حتّی تحويل گرفتن مفت و مجّانی اسلحه از اسراييل، برای فتح قدس با همان اسلحه، از طريق کربلا... و يا ايران گيت... و يا ايران کنترا...

۱۰ـ دافعه ی ملّايان و لاف و گزاف گويی هايشان در حمايت از مقاومت فلسطين و لبنان، نبايد اندکی نيز از احساس مسئوليتمان در دفاع از اين مقاومت سرفراز و عمومی که بسا فراتر از مفاهيم خاصّ الخاصّ ايده ئو لوزيک است بکاهد. نگاه کوتاهی به صف بندی های موجود، نشان می دهد که عمدتاً دو دار و دسته ی طرد شده از سوی مردم، می کوشند که با توسّل به لاف و گزاف های ملّايان در ارتباط با قضايای لبنان و فلسطين، مبارزه ی افتخار آفرين مردم اين دو سرزمين لگدکوب شده را به زير سئوال ببرند تا بتوانند طردشدگی به وسيله ی مردم ايران را با خوش خدمتی به بيگانه ـ بيگانه ترين بيگانه ـ و به دشمن ـ دشمن ترين دشمن ـ مردم ايران و خاورميانه و همه ی جهان و همه ی ذرّات شرف انسان معاصر، جبران کنند.
نيازی به نام بردن از اين دو دار و دسته نيست. کيست که نام و نشانشان را نداند؟

ماجرای تهاجم نظامی اسراييل به غزه، علاوه بر همزمانی با مرحله ی تعويض قدرت در کاخ سفيد، همزمان با انتخابات داخلی اسراييل هم هست.
و اين، همزمانی ها ما را ـ دستکم ـ به ياد دو واقعه می اندازد:
ـ تهاجم ۲۰۰۶ اسراييل به لبنان، که خودش و عوارضش به تصريح سرکار خانم کاندوليزا رايس، چيزی به جز «درد های زايمان خاورميانه ی جديد نبود»، و به گفته ی تری ميسان، تحليلگر برجسته ی فرانسوی، به نقل قول از جرج بوش در گفتگويش با ژاک شيراک، در حاشيه ی اجلاس G-8 در فرانسه، عملياتی آمريکايی بود که به وسيله ی اسراييل به مرحله ی اجرا در آمد. (۷ ) و به گفته ی رابرت فيسک، گزارشگر برجسته ی روزنامه ی انگليسی اينديپندنت، اسراييل در آن عالماً و عامداً، و مطابق طرح های از پيش آماده شده و مطالعه شده و تصويب شده، با قصد به جا گذاشتن کشته ی هر چه بيشتر در ميان مردم عادی، اهداف غير نظامی را شناسايی و بمباران می کرد. (۸)

ـ و عمليات به غايت جنايتکارانه ی «شيمون پرز» رييس جمهوری کنونی اسراييل، و برنده ی جايزه ی صلح نوبل، در سال ۱۹۹۶ به منظور برنده شدن در انتخابات پيش رو، با نام دزديده شده ی «خوشه های خشم»، عليه اعراب و مردم لبنان، که يکی از کوچکترين فجايعش، آن جنايت بزرگ در «قانا» بود. همان جنايتی که بعد ها به عمليات «قانای يک» موسوم شد. چرا که مشابه همان عمليات، ده سال بعد، توسط همين اهود باراک، يکی از جنايتکاران جنگ اخير عليه مردم غزه، در همان قريه ی کوچک قانا تکرار شد.

و من فکر می کنم که برای تغيير ذائقه هم که شده باشد، کلامم را با شعر شاعر بزرگ جهان معاصر عرب، نزار قبانی، متبرّک کنم.
اين شعر را نزار قبانی در باره ی جنايت «قانای يک»، که او در زمان وقوع آن هنوز زنده بود، سروده است، و من در جريان جنايت «قانای دو» از متن اصلی عربی، به فارسی درآورده بودمش، و همراه با تفصيلات فراوانی منتشرش ساخته بودم. (۹)

کافی است که نام قانا را با نام غزه عوض کنيم، و ماه آوريل را با دسامبر و ژانويه. بقيه، تقريباً همان است که بود. هم جنايات جاری در غزه، و هم همراهی ننگين بسياری از سران کشور های عربی با اسراييل در قتل عام فلسطينيان.
بنابر اين، خود آن شعر را، بدون مقدمه و تفصيلاتش در اينجا می آورم و می گذارم و می روم.

چهره ی قانا

نزار قبانی
 
پريده رنگ، همچون سيمای عيسی
و هوای دريا در ماه آوريل...
باران های خون و اشک...

٭

بر روی اجسادما
وارد قانا شدند
و پرچم نازيان را
بر فراز سرزمين جنوب بر افراشتند
و ايّام آدمسوزی را باز گردانيدند...

هيتلر
آنان را در اتاق های گاز به آتش کشيد
و بعد از او
آنان آمدند تا ما را به آتش بکشند

هيتلر
آنان را از شرق اروپا راند
و آنان آمدند و ما را
از سرزمين خودمان راندند

هيتلر
امان نيافت که آن ها راريشه کن کند
و بعد از او
آنان آمدند تا ما را ريشه کن کنند!

٭

مثل گلّه های گرگ های گرسنه
وارد قانا شدند...
تا خانه ی مسيح را
به آتش بکشند
و بر جامه ی حسين
و بر خاک عزيز جنوب
لگد بکوبند

٭

گندمزاران را
و درختان زيتون را
و بوته های تنباکو را
در هم کوبيدند.
و آوای بلبلان را.

کادموس را
در مرکبش در هم کوبيدند
دريا را درهم کوبيدند
و افواج مرغان دريايی را.

حتّی بيمارستان ها را هم در هم کوبيدند
حتّی مادران شيرده را
و کودکان مدرسه يی را.

زيبايی زنان جنوبی را در هم کوبيدند
و باغستان های چشم های عسلی را
 غارت کردند

٭

و ما اشک را
در چشمان علی ديديم
و صدايش را شنيديم
وقتی که در زير باران های آسمان خونين
نماز می خواند...

٭

چه کسی هرگز
داستان قانا را خواهد نوشت؟
بر روی اوراقی از پوست.
اين، کربلای دوّم بود...

٭

قانا
راز های نهان را
آشکار کرد

و ديديم آمريکا را ما
که لباس کهنه ی حاخامی يهودی را بر تن کرده است
و اين قصّابی را راهبری می کند

و بر روی کودکان ما آتش می گشايد
بی هيچ سببی.
و بر روی زنان ما آتش می گشايد
بی هيچ سببی.
و بر روی درختان ما آتش می گشايد
بی هيچ سببی.
و بر روی انديشه های ما آتش می گشايد
بی هيچ سببی...

آيا در قانون اساسی آمريکا
ـ اين سرور عالم ـ
به خطّ عبری نوشته اند:
بايد اعراب را به خاک ذلّت نشانيد؟

٭

آيا هر فرمانروايی در آمريکا
که رؤيای شيرين رياست جمهوری را به سر دارد
بايد ما عرب ها را
کشتار کند؟

٭

منتظر آمدن يک عرب ـ عربی واحد ـ بوديم
تا خنجر را از گردنمان بردارد

منتظر يک بنی هاشمی بوديم
منتظر يک بنی قريشی بوديم
منتظر يک دن کيشوت بوديم

منتظر يک پهلوان ملّی بوديم
که سبيل او را نتراشيده باشند

منتظر خالدی بوديم
يا طارقی
يا عنتره يی...

امّا
جفنگ و ياوه ی بی سر و ته خورديم
امّا
جفنگ و ياوه ی بی سرو ته نوشيديم

برايمان فاکسی فرستادند
بعد از تقديم مراتب تأثّر و همدردي
و بعد از آنکه کار به قصّابی کشتنمان
به انجام خود رسيده بود!

٭

چرا هراس داشته باشد اسراييل
از فرياد های ما؟
چرا هراس داشته باشد اسراييل
از«فاکس بازی ها»ی ما؟
«جهاد فاکس»
از ساده ترين جهادهاست:
متن واحدی می نويسيم
برای همه ی شهيدانی که رفته اند
و همه ی شهيدانی که خواهند آمد!

٭

چرا هراس داشته باشد اسراييل
از ابن مقفّع ؟
از جريد؟
و فَرَزدَق؟
و از خنساء
که شعرش را دم در گورستان می خوانَد ؟

چرا هراس داشته باشد اسراييل
از لاستيک آتش زدن ها؟
و امضای بيانيّه ها ؟
و ويران کردن مغازه ها؟

او می داند که ما اميران نبرد نبوده ايم
بلکه اميران ياوه های بی سر و ته بوده ايم...

چرا هراس داشته باشد اسراييل
از بر طبل کوبيدن ها؟
و از پيراهن، چاک کردن ها؟
و از خراش دادن گونه ها؟

چرا هراس داشته باشد اسراييل
از اخبار عاد و ثمود؟

ما
در تاريکی ملّی فرو رفته ايم
و از آن اعصار و روزگاران فتوحات
حتّی يک نامه هم ديگر
به ما نرسيده است

٭

ما
ملّتی هستيم ساخته شده از خمير.
هرچه اسراييل بر تروريسم و کشتارش بيافزايد
ما بر سستی و بی خيالی و خونسرديمان می افزاييم

٭

يک وطن ِ خفه شده
يک لهجه ی محلّی
که در قباحت و سخافت است که پرورش خود را می جويد.
يک وحدت سبز
که در انزوا و تفرقه است که تحقّق يافتن خود را انتظار دارد.
درختی که در تابستان
عقيم و بی ثمر
در خود خميده است.
و مرز هايی که هر وقت هوس کردند
مرز های ديگر را پاک می کنند!

٭

چرا اسراييل، ما را ذبح نکند؟
چرا هشام و زياد و رشيد را محو نسازد؟
وقتی که:
بنی ثعلب
با زنانشان مشغولند.
و بنی مازن با غلامبچگانشان.
وبنی هاشم
شلوارهايشان را پايين کشيده اند
و سرگرم مغازله و ماچ و بوسه اند...

چرا بايد اسراييل، از اعراب بترسد
وقتی که بعضی از آن ها
يهودا شده اند؟
---------------------------------------------
٭ فرانتس فانون: دوزخيان روی زمين ـ ترجمه ی علی شريعتی
۱ ـ آلن گرش: گزينش هرج و مرج ـ لوموند ديپلوماتيک، شماره ی آوريل ۲۰۰۴ ـ ترجمه ی بهروز عارفی
http://ir.mondediplo.com/article286.html
۲ ـ گزارش روزنامه نگار صلح طلب پرآوازه ی يهودی خانم «اميره هس» در روزنامه ی اسراييلی هاآرتص با عنوان : «هنيه: ما اسراييل را در مرز های ۱۹۶۷ قبول داريم» ـ نوامبر ۲۰۰۸ ـ بازتکثير به زبان فرانسه، در همان زمان، توسط سازمان وحدت يهودی فرانسه برای صلح
http://www.ujfp.org/modules/news/article.php?storyid=431
۳ ـ آنائل ورزُ از اورشليم، به نقل از ميشل وارشاوسکی:
«از چهار سال پيش، با وسواسی و دقت بسيار زياد، حماس به صورت يکطرفه، آتش بس را رعايت کرده است. و مسئوليّت تعداد اندک و به حساب نيامدنی راکت هايی که از شمال نوار غزه پرتاب شده اند را «بريگاد الاقصی» بر عهده گرفته است. يعنی همان گروهی که به الفتح محمود عباس وابسته است، نه به حماس».
تحليل برخورد جهان با ماجرای غزه، از ديد ميشل وارشاوسکی
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/warschawski-gaza-281208.html
«اين قتل عام، پيشاپيش، در روزنامه های اسراييل، طی روز های قبل، هم، اعلام شده بود، هم، مورد بررسی قرار گرفته بود، و هم، در باره اش تفسيرات مختلف نوشته می شد. بعد از به پايان خود رسيدن آتش بسی که حماس، آن را رعايت می کرد، اما اسراييل آن را بی وقفه و مدام، زير پا می گذاشت.»
از اطلاعيه ی سازمان وحدت يهودی فرانسه برای صلح ـ شنبه ۲۷ دسامبر ۲۰۰۸
http://www.ujfp.org/modules/news/article.php?storyid=447
۴ ـ در اين لينک:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/haft-porsesh.html
۵ ـ در فلسطين، چه کسی عليه چه کسی کودتا کرد؟ ـ ميشل وارشاوسکی
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar03/warschawski-l.html
۶ ـ پيام مادران صلح، به مناسبت سال جديد ميلادی، متأسفانه انعکاس چندانی در رسانه ها نيافت، و به همين دليل، متن آن را به طور کامل در اينجا نقل می کنم:
مردم صلح دوست و آزاده ی جهان
در روزهايی که ميليون ها نفر از مردم جهان در تکاپوی برگزاری جشن های سال نوی ميلادی به سر می برند، هزاران انسان در قلب خاورميانه در آتش خشونت های هولناک می سوزند.
کودکان اين منطقه نه اشتياق لباس و کفش نو، که دغدغه ی از دست دادن جان، سلامتی، خانواده و کاشانه خود را دارند.
محاصره ی طولانی و کشتار بی رحمانه ی مردم غزه به منظور نسل کشی، در حالی ادامه دارد که کشورهای به ظاهر امن و پايدار منطقه همچون هند و پاکستان نيز در پی اقدامات تروريستی در خطر جنگ قرارگرفته اند.
از سوی ديگر به بهانه ی مبارزه با تروريسم روستاهای افغانستان و پاکستان بمباران شده، غيرنظاميان به خاک و خون کشيده می شوند.
سيمای کنونی جهان در اين گوشه از کره خاکی خونين و غم بار است.
مادران صلح ايران از نيروهای فعال و آزادی خواه و همه مردم صلح دوست ايران و جهان می خواهند، در اين سال نو، با هر وسيله و امکان مدنی که در اختيار دارند، اعتراض شديد خود را نسبت به حملات اسرائيل در غزه و لبنان و وادارنمودن اين حکومت به رعايت قطعنامه های سازمان ملل، ابراز دارند.
باشد که با اقدامی فراگير و جهانی به اين انسان کشی ها پايان داده شود.
ما قاطعانه هرگونه خشونت و جنگ افروزی در جهان را محکوم نموده و با مردم بی دفاع غزه ابراز همدردی و همبستگی می کنيم.
مادران صلح ايران
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=18811
۷ - تری ميسان: نئو کنسرواتور ها، و سياست هرج و مرج سازنده
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar02/liban_voltaire.html
۸ ـ پيکر يک کودک، همچون عروسکی پارچه يی و مندرس: سمبل جنگ اخير لبنان ـ رابرت فيسک
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar02/fisk_child.html
۹ ـ نزار قبانی:چهره ی قانا http://www.ghoghnoos.org/honar/honarg/honarg01/kabbani_ghana.html

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول