به مصداق سخن «خائن، خائف است»، رهبری
مجاهدين، جمعی از هرزه نويسان را بسيج کرده است تا شايد با
ايجاد فضای ارعاب (برای کسانی که تسليم اين فضا می شوند)
بتواند آسان تر و بی «مزاحم» تر، اجساد
شهيدان بالفعل و بالقوه، و بدن های تکه پاره شده ی معتقدان به
خود را، در کريدور های خون آلود، به قمار بگذارد.
و اين در حالی است که خود اين رهبری، نه فمارباز، بلکه کارت قماری
است که در آمريکا و اسراييل و عراق و ايران و خاور ميانه و
تمام جهان جريان دارد.
برنده ی قمار، هرگز نه خود کارت، بلکه هميشه يکی از دو طرف
قمار است؛ و سرانجام ِکارتِ دست به دست شده و از رنگ و رو رفته،
به جز پرتاب شدن به زباله دان يا بدتر از زباله دان چيز ديگری
نيست.
از خائن، استفاده می شود؛ اما هيچ وقت به او اعتماد نخواهد شد.
و اين، چيزی است که رهبری مجاهدين، نه در زمانی که حمله ی
نظامی آمريکا به ايران را در چند قدمی می ديد و در آرزوی تحقق
آن، به هر که از عواقب شوم اين حمله سخنی می گفت يا چيزی می
نوشت حمله ور می شد می فهميد، و نه امروز که هنوز داغ نافرجام
ماندن تلاش های ديروزش را فراموش نکرده است و جا به جا با
کوبيدن سر خود به در و ديوار، می خواهد انتقام تلاش های موفق
آن ها را از آن ها و از زمين و زمان بگيرد می فهمد.
از خائن، استفاده شده است، می شود، و خواهد شد؛ اما هيچ وقت به
او اعتماد نشده است، نمی شود، و نخواهد شد.
نه ديروز.
نه امروز
و نه فردا.
فردايی که مثل ديروز و امروز، برای او دير است.
آنچه در اين صفحه آورده ام، چهار مقاله ی مختلف است که در زمان
های مختلف، در ارتباط با پادگان اشرف نوشته بودم.
تابانيدن حتی شعاعی کوچک از نور، آرامش کسانی را که ادامه ی
سياهکاری هايشان فقط در تاريکی و ظلمات امکان پذير است بر هم می
زند.
اما اين، تقصير من نبود و نيست.
محمد علی اصفهانی
۱۰ خرداد ۱۳۹۰